💠 سلوک ذیل نور حسین علیه‌السلام 🔻 عارف بزرگ مرحوم سیدعلی قاضی طباطبایی(ره) ماجرای اولین‌ تجربهٔ عرفانی خویش را چنین تعریف میکند: «چهل سال را به عبادت و سلوک و توجه و ذکر می‌گذراندم و دم از پروردگار عالَم می‌زدم و هیچ نشانه‌ای دریافت نمی‌کردم؛ در این مدت نه خوابی دیدم، نه مکاشفه‌ای، نه رفیقی، نه همدردی... روزی خدمت اباعبدالله علیه‌السلام رسیدم و عرض کردم که «آقا می‌خواهم چهل شب در حرم شما بیتوته کنم....». به عهدم عمل کردم و چهل شب ، هرشب در یک نقطه از صحن و حرم مطهر حسین علیه‌السلام شب را تا صبح به عبادت و مناجات و ذکر گذراندم. شبی که به نقطه‌ی شروع رسیدم، انوار الهی بر من تابید و درهای توحید به رویم باز شد. پس از روز چهلم ، از حرم بیرون آمدم و از بین‌الحرمین به سمت حرم حضرت ابوالفضل علیه‌السلام حرکت کردم. در میانه‌ی راه بودم که شخصی که در انظار عمومی چهره و ظاهر افراد مجنون و دیوانه را داشت، با همان حالت به من نزدیک شد و جمله‌ای را خطاب به من گفت و رفت. جمله‌ای که گویا پرده از یکی از رازهای عالَم برداشته باشد! او گفت «سیدعلی، سیدعلی! امروز مرجعِ اولیای عالَم حضرت ابوالفضل است!» و من آن‌قدر سر در گریبان بودم که متوجه منظورش نشدم! و به حرم رفتم. آنجا به نماز مغرب که ایستادم، تکبیرةالإحرام را که گفتم، ناگهان چهره‌ی عالَم دگرگون شد. آنچنان که نه چشمی تابه‌حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است. می‌دیدم که درب و دیوار حرم به‌همراه من تسبیح‌گوی و ذاکر هستند. بارِ این مکاشفه به جانم سنگینی می‌کرد و تحملش برایم مشکل بود. از مستحبات کاستم و نمام را تمام کردم و به منزل رفتم. بلافاصله رفتم به پشت‌بام و رو به آسمان دراز کشیدم. بار دیگر همان صحنه برایم تکرار شد‌. این‌بار گویا تحملم بیشتر شده بود ...» 📖 برگرفته از کتاب «عطش» (زندگینامه‌ی آیت‌الله سیدعلی قاضی طباطبایی رضوان الله علیه) «ألا یا ایّها الساقی ، جوابی خواهش من را بده از جام مشتاقی ، شرابِ مردافکن را بریز از گوشهٔ صهبا ، شرابی از خُمِ بالا که با یک جرعه‌اش از پا ، بیاندازد تهمتن را» @Maktabkhaaneh