سلام ضمن تبریک ولادت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام نمونه هایی از دل نوشته های کودکان که در مسابقه از طرف محله کرامت محمدیه شرکت نموده اند. قرعه کشی و اسامی برندگان امشب بعد از نماز عشا در مسجد جامع محمدیه اعلام می گردد. 🌹🌹🌹
دستت را میگذاری روی مرزی ترین نقطه وجودت یک حس گمشده آهسته شروع میکند به جوانه زدن… سلام می
کنی چشمت مست تماشای گنبد طلا میشود… بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام رضا و احساس تازگی اندیشه های خسته ات را فرا میگیرد… زیر لب زمزمه می کنی یا ضامن آهو یا غریب الغربا حواست به من هست؟ دلت را جا گذاشتی در حرم و گره اش زدی به ضریح امام رضا…
رو به روى جلال تو میایستم تا اشکهایم را قطره قطره در صحن حرمت جارى کنم.
یا ضامن آهو، به ضریحت که چشم مىیدوزم، رازى میان زمزمههاى من با تو از نگاهم جارى است.راز نهانی ام را بخوان که هلال طلایى گنبدت، ماه شبهاى تار دلشکستگان است.
اینجاست که چشم هایت خود به خود میجوشند و دست هایت به طرف ضریح قد میکشند؛ گویی این غریب، تمام غربا را در آغوش مهربان خود کشیده است
🍃زائر امام رضا
امشب با پای دلم میروم مشهد. از باب الجواد وارد میشوم به این امید که دل امام رئوف، با من مهربانتر از همیشه باشد. وارد صحن جامع میشوم، باشد که جامع همۀ خوبیهایی بشوم که تو دوست داری. از دالان صحن قدس رد میشوم و در میانۀ صحن میایستم، شاید از حالات شیطانیام فاصله بگیرم و قدسی شوم. صحن قدس را پشت سر میگذارم قدم قدم نزدیک میشوم به صحن گوهر شاد. در آن جا به دنبال گوهرِ شادی میگردم، همان گوهری که عالمی به دنبال آن است. میایستم پشت پنجرهای که رو به ضریح، دلها را گره میزند به امام. میمانم که وارد شوم یا همان جا بمانم. در حیرت ایستادن پشت خلوت پنجره یا رفتن در متن ازدحام ضریح، با تو حرف میزنم. خوشحالم که وقتی به ضریح نگاه میکنم و میخواهم با صاحب آن نجوا کنم، تو در نظرم میآیی و بی آن که بخواهم، میان تو و امام رضا خلط میکنم. من این اشتباه را دوست دارم؛ اصلا سفر به مشهدی که مرا بیشتر یاد تو نیندازد، هدر دادن عمر و تلف کردن مال است.
مرا هیچ گاه به مشهدِ بیخودت دعوت نکن.
شبت بخیر زائر امام رضا!
وقتِ زیارتِ وِداع ميرسد ،
آمده بودم خدمتِ حضرتِ خورشيد و
برآورده شدنِ هزار و یک حاجت و آرزو را بخواهم
تا بعد از نمازِ ظهر دیروز
که دخترکِ پنج شش ساله یِ نابینایِ مادرزاد ، درست جلوی ایوان طلا یِ صحنِ آزادی یک دست مادرش را با دو دستش گرفته بود و یک ریز و کلافه از ندیدن و بی خبری میپرسید :
مامان بهم میگی حرمِ امام رضا چه شکلیه ..؟؟
قشنگه ..؟
و من میانِ هر قطره یِ اشکی که رویِ گونه هایِ مادرش آرام و بی صدا سُر میخوردند و بینِ گُل هایِ چادر رنگی اش
جا خوش میکردند از همه یِ آن آرزوهایِ كوچكم خجالت کشیدم …!
وقتِ ملاقات تمام شده ،
زیارت وداع را به آخر میرسانم و
با قلبي آرام ،
گنبد و گلدسته را نگاهي مي اندازم و زیر لبی میگویم
خدا نگهدار سلطان خراسان😭
مشهد که رفته اید؟
نیمه شب ها اگر هوای زیارت به سرتان بزند از صحن انقلاب که وارد شوید. گوشه گوشه اش حنجره ای می خواند.
حال و هوای ساخته گوهر شاد خاتون را هم که نگو، مسجد نیمه شب ها ورودی اش می شود مجلس روضه اهل بیت انگار.
کنج کنج حرم امام رضا مأمن تنهایی های کسانی می شود که بغض هاشان را جاری کرده اند و نوای خسته شان را بیرون داده اند.
اولش قلب تان مالامال از حب می شود.
اولش خدا را شکر می کنید که الان در هوای حرم نفس می کشید و آرامید!
بعدش اما...
بعدش چشمه اشک تان می جوشد و می جوشد
برای یک غریب! هی با خودتان می گویید
نه یک خادم
نه یک زائر
نه کنارش یک روضه خوانی دارد
بمیریم برای غریبی ات امام رضا
یا امام رضا آمدم تا برايت بگويم رازهاى بزرگ دلم را بر ضريحت دخيلى ببندم تا كنى چاره اى مشكلم را آمدم با دلى تنگ و خسته تا به پاى ضريحت بميرم يا كه اى ضامن آهو از تو حاجتم را اجابت بگيرم.
درهیاهوى بى پناهان، پاسخ تو را میشنوم که از آن سوى پنجره زمزمه میکردى: «نگاهدار سر رشته تا نگهدارم».
دستت را میگذاری روی مرزی ترین نقطه وجودت یک حس گمشده آهسته شروع میکند به جوانه زدن… سلام می
کنی چشمت مست تماشای گنبد طلا میشود… بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام رضا و احساس تازگی اندیشه های خسته ات را فرا میگیرد… زیر لب زمزمه می کنی یا ضامن آهو یا غریب الغربا حواست به من هست؟ دلت را جا گذاشتی در حرم و گره اش زدی به ضریح امام رضا…
مهربون امامم قربون اون کبوترای قشنگت که خوشبخت ترین جاندار روی زمینن
امام رضا جــانم تو این روزا همه دلشو مشهد میخواد
اونا که ارادت خاصی به شما دارن بیشتر
دعوتمون کن بیایم دستبوست بیایم نماز شکر بخونیم تو حرمت ❤️