📝 😔دلم بهانه تو را گرفته است؛ ای «موضوع» زندگی من! ای «سؤال اصلی» آفرینش! 🌱«روشی» نمانده است که با آن «فرضیه» آغوش تو را به جستجو نگذارده باشم.😞 🎋 بگو با کدام «روش تحقیق» می‌توان تو را پاسخ یافت؟! «مفهوم» نگاه تو با کدام «ملفوظ» به «مشهود» بدل خواهد شد؟ و «متغیر» گیسوانت، در آغوش کدام نسیم، «مفهوم» بی قراری مرا منتشر خواهد نمود؟ 🤔 خسته ام! 😓 از «بررسی متون»، از «سؤالات فرعی»، از «مقدمه»، از «مقدمه»، از «مقدمه»! 🍄بی حضور تو ای «متن» غایب زندگی؛ از زنده بودن چه «نتیجه»ای می‌توان گرفت؟ از زنده بودن «چگونه» می‌توان نتیجه ای گرفت؟ 🍃همیشه با «مفروض» آغوش باز تو و نگاه مهربانت، نبودنت را تحمل کرده‌ام و زنده بودن خود را توجیه. 🍁آن روز که نگاه مهربانت را از دلم برداری، بدان که «گزاره‌های پایه ای» فلسفه وجودی‌ام را ویران نموده ای! 😟 🌾«فصل» فصل عمرم، وقف «وصل» تو بوده است. 😔خسته ام؛ از این همه «فصل»، از این همه فصل، به من بگو! در کدام فصل زندگی، وصل تو دست یافتنی است؟ 🍀ای که! با آمدنت همه فصل‌ها وصل می‌شوند! 🍂فصل فصل خزان زده عمر مرا نیز به سبز خود وصل بفرما! آمین! 📝 ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ 🌸࿐🔖̸ https://eitaa.com/mamin110