✅رضاه شاه محبوب قلب عشایر 💢 رضاشاه در ایل بویراحمد، یک نظامی به نام یاور اکرم گذاشته بود. این نظامی اسبی داشت که معتاد خوردن جوجه‌کباب شده بود؛ هر نقطه‌ای که این مأمور نظامی اقامت می‌کرد، مردم اون‌جا موظف به تهیه خوراک این اسب یعنی جوجه‌کباب بودن. ❇️این نظامی هردفعه بهونه‌ا‌ی برای آزار و اذیت مردم می‌آورد. یه نویسنده بومی، میگه: اون برای اینکه وحشت بین مردم درست کنه، به هر خونه‌ای که می‌رفت، دستور می‌داد تا دو تا مرغ کباب کنن، یکی رو به اسبش می‌داد و یکی هم خودش می‌خورد. توی شب‌های زمستون اسبش رو داخل ‌چادر عشایر که تنها محل زندگی خانواده عشایری بود جا می‌داد.‌ وقتی سگی بدون اجازه و اراده صاحب‌خونه پارس می‌کرد، عصبانی میشد و صاحب‌خونه رو به سختی مجازات می‌کرد .» پیر کهنسال طایفه جیحون حاج شکرالله مرادی میگه: این نظامی‌ها به هر بهونه‌ای که میشد، ما رو جریمه می‌کردن، بعدش هم چادرها رو به آتیش می‌کشیدن تا کپر بزنیم، بعدش هم مقداری از دام ما رو می‌بردن، طوری که یکسال کاملاً بی‌دام و خونه‌خراب شدیم. ♨️یه روز امنیه‌ای به کپر ما اومد، بهونه‌ای نداشت. خیلی بهش احترامش گذاشتیم؛ براش چای ریختیم؛ موقع چای خوردن،‌ یه دفعه بلند شد و فریاد کشید: پدرسوخته‌های دزد! شما به اعلی‌حضرت همایونی توهین می‌کنید! خیلی ترسیدیم. گفت: عجب! نمی‌دونید چه غلطی کردید؟ شما عکس دختر اعلی‌حضرت رو سوزوندید!! البته منظورش عکس دختری بود که در نعلبکی نقاشی شده بود! خلاصه به این بهونه ته ‌مونده گوسفندمون رو گرفت و برد. 🔺از همه این‌ها بدتر که دوست داشتیم گردن ما رو با تبر قطع کنن اما این کار رو نکنن، این بود که به ناموس ما نظرسوء داشت‌؛ هردفعه که می‌اومد، دنبال زن‌ها و دخترای ما بود. دیگه خون غیرت ما به جوش اومد؛ شیرمرد جنگجویی از سادات بویراحمد به نام میرغلام تصمیم گرفت این آدم هرزه و پست رو از بین ببره؛ برای همین اهالی ایل با پیش‌بینی قبلی، اون نظامی رو به محلی که قبلاً میرغلام کمین کرده بود هدایت کردن و زمانی که نظر بدی نسبت به یکی از زنان ایل داشت، با چند گلوله مردم رو از شرش راحت کردن تا درس عبرتی برا همه آدمای هرزه رضا شاه باشه. 1. قيام عشاير جنوب ( ۱۳۴۳ – ۱۳۴۱)، نویسنده دکتركشواد سياهپور.، ص89 2. ایل نا شناخته، عبد الله شهبازی، ص 244 📎 📎 📎 📎 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110