پدر
برای او
از شش سالگی
معلم خصوصی گرفته بود!
بهترین معلمان را از سراسر کشور
با قیمتی گران میآورد به خانه
تا چند درس ساده را
به فرزند بازیگوش بیآموزند اما
امروز،پس از گذشت سالها
قد آموزگاران خمیده شده ولی
هنوز آن کودک پنجاه شصت ساله
در کلاس اول در جا میزند!
مگر میشود آدمی این قدر...!!،بگذریم!
جان برادر اما این،
سرگذشت تلخ زندگی من و توست!
خدای مهربان
برای آموزش«درس زندگی»و«چگونه زیستن»
به ما،نورچشمان و عزیزانش
چه هزینهها که نکرد!
«عاشورا»و«کربلا»آفرید!
و عزیزترین عزیزانش را
تشنه و غریب به مسلخ برد تا
برترین آموزگاران تاریخ و بشریت:
حسین،زینب،ابوالفضل،علی اکبر و..را
هر سال یک دهه و بیشتر
به خانه من و تو بیآورد!
اما ما
هنوز،پس از سالها
اندر خم یک کوچهایم!
چگونه زیستن نمیدانیم!
در کنار«دریا»و«دریایی»نشدیم هنوز!
نه از کردار و نه گفتارمان
نسیم خوش«اخلاق حسینی»
به مشام نمیرسد!
برهوتیم،بیابانیم،خشک و تفتیده!
از آن همه آقایی و بزرگواری عباس و علی اکبر
ذرهای درس نگرفتهایم!
نه با دشمنان
گاه حتی با دوستان و عزیزانمان
سر چند ریال بیشتر یا یک مقام بالاتر
و یا حتی بر سر یک لقمه یا غذای نذری
دشمنی کرده و میجنگیم!
ادب،کجا!
صبر و گذشت کجا!
حلال و حرام کجا!
همیشه و همه جا و با همه کس
خودخواه،حریص،ترشرو،تندخو و بد زبان هستیم!
خدایا
خسته شدیم
از این همه فاصله،نادانی و ندانم کاری!
بحق حسین و
و سینه ها و اشکهای«خالصانه»
ما را امسال و همه سال
از«شاگردان اول»مدرسه«محرم و عاشورا»قرار بده
برهوت«جان»مان را
به باران و نسیمی از«اخلاق و سلوک حسینی»
زنده و بهاری و بالنده بفرما
آمین
همین
✋