صبا به لطف بگو شهریار دلها را نیامدی و ندیدیم خیر دنیا را نیامدی و هراسانِ آن دمیم که مرگ نصیب گور کند آخر این تمنّا را دل از فراق تو خون شد نیامدی حتی که دانه دانه کنی این «انار یلدا» را غلط سرودمت ای جان، تو آمدی امّا نبود، دیده ی ما لایق آن تماشا را چگونه پیری ما را پسند خواهی کرد؟ که پیش از این نخریدی جوانی ما را به قول خواجه چه از ما رسیدت ای گل ناز «که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را» به قدر ریگ بیابان شرف نداشت مگر؟ که مستحق نشد این چشم، آن کف پا را غبار پای تو از بس شریف و محترم است خدا نهاده در آن معجزات عیسی را اگر طبیب تو باشی دوا نمی خواهم که مبتلای تو پس می زند مداوا را بیا و جان مرا جای رونما بستان رها کن از قفس این مرغ نا شکیبا را «محمدحسین رشیدی» یلدای ۱۳۹۹ https://eitaa.com/mamin110