🍃بشار مکاری می گوید: در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم. حضرت مشغول خوردن خرما بودند. ❣فرمود: بشار! بنشین با ما خرما بخور! 🍃عرض کردم! فدایت شوم! در راه که می آمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد 😔و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم! ❣فرمود:در راه چه مشاهده کردی؟ 🍃 من از راه می آمدم که دیدم که یکی از مامورین، را می زند و او را به سوی زندان می برد. هر قدر نمود، کسی به فریادش نرسید!😲 ❣عرض کردند: مگر آن زن چه کرده بود؟ 🍃 مردم می گفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت: 💫لعن الله ظالمیک یا فاطمة💫.(خدا ستمكاران تو را لعنت كند اى فاطمه!) 🌟امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد.😭 ❣فرمود: بشار! برخیز برویم مسجد سهله برای آن زن کنیم. 🚶‍♂کسی را نیز فرستادند، تا از دربار سلطان خبری از آن زن بیاورد. 🍃بشار میگوید: وارد مسجد سهله شدیم و دو رکعت نماز خواندیم. حضرت برای آن دعا کرد و به سجده رفت، سر از سجده برداشت، ❣ فرمود:حرکت کن برویم! او را کردند! 💠از مسجد خارج شدیم، مرد فرستاده شد، از دربار سلطان برگشت و در بین راه به حضرت عرض کرد: او را کردند. ❣امام پرسیدند: چگونه شد؟ مرد گفت: نمی دانم ولی هنگامی که رفتم به دربار، دیدم زن را از حبس خارج نموده، پیش 👑سلطان آوردند. ♻️ وی از زن پرسید:چه کردی که تو را مامور دستگیر کرد؟ زن ماجرا را تعریف کرد. 👑حاکم دویست درهم به آن زن داد، ولی او قبول نکرد، 👑حاکم گفت: ما را حلال کن، این دراهم را بردار! آن زن دراهم را برنداشت، ولی شد. ❣حضرت فرمود: آن دویست درهم را نگرفت؟ عرض کردم: نه، به خدا قسم! 🌟امام صادق علیه السلام فرمود: بشار! این هفت دینار را به او بدهید زیرا سخت به این پول نیازمند است. مرا نیز به وی برسانید.😊 🌀وقتی که هفت دینار را به زن دادم و امام علیه السلام را به او رساندم، با خوشحالی پرسید: امام به من سلام رساند؟ 🤗 گفتم: بلی! 🧕زن از شادی افتاد و غش کرد. به هوش آمد دوباره گفت: آیا امام به من سلام رساند؟ - بلی! و سه مرتبه این سؤ ال و جواب تکرار شد. 🧕 آن گاه زن درخواست نمود را به امام صادق علیه السلام برسانم و بگویم که او ایشان است و محتاج دعای حضرت.🤲 🔰پس از برگشت، ماجرا را به عرض امام صادق علیه السلام رساندم، آن حضرت به سخنان ما گوش داده و در حالی که می گریستند برایش دعا کردند.(بحارالانوار/ج۱۰۰/ص۴۴۱) 📚منبع داستانهاى بحارالانوار، محمود ناصرى ✍ https://eitaa.com/mamin110