#آخرین_عروس
#قسمت_بیست_و_نهم
#بوسه_بر_قدم_های_آفتاب
مهدی علیه السلام در هاله ایی از نور است . حکیمه جلو می آید او را در پار چه ایی می پیچد و در آغوش می گیرد .
مهدی علیه السلام به چهره عمه مهربانش بلخند می زند ، حکمیه می خواهد او را ببوسد ، بوی خوشی به مشامش می رسد که تا به حال آن را احساس نکرده است.
شاید این بوی گل یاس است.
خوشا به حال حکیمه!
حکیمه اولین زنی است که چهره دلربای مهدی علیه السلام را می بیند . حکیمه قطراتی آب را برچهره مهدی علیه اسلام می یابد ، گویا موهای این نوزاد خیس است.
حکیمه تعجب می کند ، ولی به زودی راز قطرات اب بر روی این کودک را می یابد >
( آیا نام رضوان را شندهئ اید ؟ فرشته ایی که مامور اصلی بهشت است.
لحظاتی پیش رضوان به دستور خدا مهدی علیه اسلام را در آب ((کوثر)) غسل داده است .)
صدایی به گوش حیمه می رسد :( عمه جان! پسرم را برایم بیاور تا او را ببینم)
این امام عسکری علیه السلام است که در بیرون اتاق ایستاده است و می خواهد فرزندش را ببیند .
معلوم است پدری که سال ها در انتظار فرزند بوده است اکنون چه شور و نشاطی دارد.
حکیمه مهدی علیه السلام را بر روی دست پدر قرار می دهد .
امام فرزندش را در آغوش می گیرد و بر صورتش بوسه زده و به گوشش اذان می گوید .
امام دستی بر سر فرزند خویش می کشد و می گوید :
به اذن خدا سخن بگو فرزندم !
ادامه دارد...
@man_montazeram