یادمه پارسال کیفمو آماده کرده بودم، با ذوق واکسن زدم ، حتی مداحی های تو راه رو هم دسته بندیکرده بودم، یه برنامه ریزی دقیق، بارفیقام هماهنگ کرده بودم بریم
اما زمانی که سایت سماح باز شد،
شرطش ۲ دوز واکسن بود و من ۱ دوز زده بودم. دیگه پاسپورت نگرفتم.
یهروز قبلاربعین مرز زمینیباز شد و دیگهنیاز به ثبت نام سامانه سماح نبود. همه دوستام پاس داشتن و رفتن و من موندم...
سال های قبلش هم هر سال یطور شد نشد .
امسال سال اوله میرم....
و کاملا ، با تک تک سلول هام درک میکنم حالِ اصطلاحا جامونده ها رو...
و شرمندم، حلال کنید اگه به قول خودتون با رفتنم دلی شکسته شد. نمیخواستم بگم، با خودم فکر کردم اگه بگم ، دقیقا مثالِ همون گرسنه ایه که جلوش بشینم چلوکباب بخورم و به به و چهچه کنم،
اما با خودم گفتم،
مثل مشهدی که رفتم و خیلی از عزیزان گفتن خوب بودهعکسا،حالشون عوض شده، گفتن دعا یا نماز بخونم به نیابتشون، و حال خوبش هم به خودم رسید هم به اون عزیزان،
شاید این کربلا رفتنه و انتقال پیام به امام،
این تقسیم کردنِ ثواب پیاده روی با بچه های امام زمان،
شاید حال هممونو بهتر کنه...
الانم هرچیشما بگید،
بگید عکسبزار میزارم، اگه دلتنگترتون میکنه هم نزارم...
هر چند که سوختن و خاکستر شدن، مثال ِ همون ققنوس زيباست...!