رسول ساکت بود و فقط با ناراحتی به حرفهای او گوش میداد اما به رغم اينكه خيلي عصبانی شد ولی چیزی نمیگفت و همه جا را سکوت فراگرفته بود و همه منتظر بودند تا رسول دعوايي راه بياندازد اما او بدون هیچ شکایتی و با دلی شکسته آنجا را ترک کرد و رو به سوی خانه حرکت کرد؛ هرچند رسول آدمی بسیار قلدر و شرور بود ولی اعتقادش به آقاامام حسین (ع) به اندازه ای بود که به او اجازه نمیداد تا از خادمان حسینی (ع) کینه و عقده ای به دل بگیرد و دعوا کند. 🤭