#داستانک
○روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد..
○یک پدر روحانی اورا دید و گفت:
حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت آن را اندازه گرفت!
○یک روزنامه نگار درباره درد هایش با او مصاحبه کرد.
○یک یوگیست به او گفت: این چاله و درد هایش فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!
○یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت.
○یک پرستار کنار چاله نشست و با گریه کرد.
○یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی که پدر و مادرش او را آماده داخل چاله افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
○یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که:خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت ممکن بود یکی از پاهایت را بشکنی!
🌼سپس فرد بیسوادی گذشت و دست اورا گرفت و او را از چاله بیرون آورد..!
🌼آنکه می تواند انجام می دهد
آنکه نمی تواند حرف می زند!🌼
@dastanhavehkaytha