💡داستان زندگی من و کشف رسالت زندگی ( آنچه تبدیل به طراحی یک دوره برای شما شده است) 📌قسمت اول آشنا شدن با انسان‌های بزرگ و خواندن شرح زندگی ایشان مرا از بازی‌های کودکانه و سرگرمی‌های مقطعی به یک جدیت تفکر و تامل درباره خودم، فلسفه حضورم در این دنیا، استعدادها و توانمندی‌های احتمالی‌ام و اینکه برای چه در این دنیا حضور دارم و شاید من هم مأموریتی و رسالتی به عهده دارم، کشاند... این شد که انواع مطالعات و تفکراتم شروع شد. اول سمت کتب علامه شهید مطهری رفتم چون خیلی برای یافتن پاسخ این سوالات مفید بود و همزمان رشته علوم اجتماعی در دانشگاه را آغاز کردم. چون تصور می کردم دغدغه‌ام اجتماعی است و می‌خواهم خودم و سایرین را بهتر بشناسم. هرچند درس خوان بودم اما بی نظم و بی در نظر گرفتن مقصد مشخص. بعد دیدم که گمشده‌ام در علوم اجتماعیِ ترجمه شده یافت نمی‌شود. این شد که به سمت علوم تربیتی رفتم که مشخصاً و مستقیم با دانش خود انسان طرف باشم. بخشی از این دریافت محتوا، غیررسمی و در دوره‌های معرفتی بود. بخشی هم رسمی و میان کتب دانشگاهی. شناخت انسان و ظرفیت‌ها و قابلیت‌های او، که هم خودم را کمک کند و هم به دیگران کمک برسانم دغدغه اصلی‌ام بود. گرایش مدیریت آموزشی را انتخاب کردم. چون فکر می‌کردم که ضعف‌ها در مدیریت اندیشه‌ها، آموزش‌ها و پرورش هاست. همزمان با تمام این سال‌ها، سعی بر برنامه‌ریزی هم داشتم. هم علاقه داشتم هم در دوران طلایی داشتن استاد اخلاق، نتیجه جدول خودسازی داشتن و محاسبه اعمال را دیده بودم. در دلِ تحصیل، با برنامه‌ریزی استراتژیک آشنا شدم که دو شاخص کلیدی داشت. برای خودم آن را به زبان ساده تعریف کردم: اول،‌ آخر را ببین و دوم اینکه، کلان بیندیش، خرد عمل کن. «اول آخر را ببین»، من را در زندگی هدفمند کرد. که اول باید مشخص کنم که می‌خواهم به کدام مقصد برسم. تا توان و ظرفیت و نیازهای حرکت را دقیق‌تر بشناسم و بسنجم و این کمک می‌کرد که بهتر فکر کنم، بهتر تصمیم بگیرم و بهتر مدیریت زمان و انرژی کنم که به سمت چه کارهایی بروم به سمت چه کارهایی نروم. کم‌کم تأثیرات این سبک برنامه‌ریزی در زندگی هم هویدا می‌شد. بیشتر می‌توانستم مطالعه کنم، دوره بگذرانم. کارهای بهتری از دستم بر می آمد، امید و انرژی و اعتماد به نفس بیشتری داشتم. جهت گیری مناسب‌تری داشتم و پرکارتر شده بودم... با همه اینها از آنجا که بنده تدبیرم کند، محتاج تقدیر خداست. ناگهان شرایط جوری کنار هم قرار گرفت که تصمیم به تجربه زندگی در خارج از ایران و مشاهده نزدیک نظام آموزشی و شغلی آن را گرفتیم. بیش از ۵ سال در فرانسه ساکن شدم و آنجا زبان فرانسه را در دانشگاه آموختم و بعد هم یک مستر۲ در حوزه علوم آموزشی و فرهنگی دریافت کردم. کنارش هم دوره‌های مشخصی که بر اساس هدف مجازی و از راه دور برای خود تعریف کرده بودم‌. کم کم همه اینها من را به سمت آنچه همیشه به دنبال آن بودم یعنی پیدا کردن رسالت و مأموریت زندگی ام و تجربه حیات برتر در این دنیا، برای اثربخشی در زندگی خودم و دیگران، هدایت می‌کرد. دستی غیبی را می‌دیدی که به ذهنت افکاری را ارائه می‌کند یا مسیر را جوری چینش می‌کند که به سمت آن افق و آرزوی همیشگی سوق پیدا کنی... 🔔ادامه در متن بعدی. @manebabarname