❤💚💙
"
هُو الحیّ "
✅
نمی دونم این متن از کدوم دوست هست ؛ مدتی قبل در یکگروه دیدم و متاسفانه طبق عادتِ غلطِ شایع ، اسمِنویسنده پایینش نیومده بود . اما خودم لذّت بردم و به نظرم در این روزهای مرتبط با "مادری و فرزندی" ، شایسته است چنین تجربیات شیرینی به اشتراک گذاشته بشه .
تقدیم به شما 👇
" بعضی ها آن قدر باشعورند که در کنارشان به آدم حس بی شعوری دست می دهد.
مثل حسی که در کنار خانم دانیا به من دست داد. دکتر دانیا اصالتا اهل لیبی ست، مدرک ارشد و دکترایش را از انگلیس گرفته و بعد هم به خاطر دریافت یک موقعیت شغلی خوب با خانوادهاش به استرالیا میآید.
بدون آشنایی قبلی، در یک مهمانی بر حسب اتفاق کنار هم نشستیم و با هم مشغول گفتگو شدیم.
🗒از کار و زندگی و خانواده هم پرسیدیم. وقتی گفت کارش را ترک کرده ناراحت شدم چون شغل معتبر و پردرآمدی داشت، اما چیزی نگفتم.
👶در خلال گفتگو متوجه شدم از من سنّ بیشتری دارد و دخترهایش دبیرستانی هستند. بعد با لبخند گفت: «البته یک پسر هشت ماهه هم دارم که به خاطرش کارم را ترک کردم.»
اصلاً به قیافهاش نمیآمد بچه کوچک داشته باشد، هر چند بی ادبی بود ولی نتوانستم تعجبم را مخفی کنم.
دانیا گفت: ما سال ها بود که دیگر قصد فرزنددار شدن نداشتیم ولی الحمدلله خدا برای ما برنامه دیگری داشت.
- پس همه برنامه ریزیهاتون به هم خورد!
طبق تجربههایی که داشتم میدانستم معمولا دوستانم که تحصیلات آکادمیک داشتند و برای اهدافشان به شدت تلاش و برنامه ریزی می کردند وقتی فرزند سرزدهای وارد زندگیشان می شد حسابی بیطاقت می شدند و در نهایت با اکراه تسلیم می شدند.
🔸انتظار داشتم دانیا هم همان حرفهای تکراری را بزند و مثل یک قربانی از فرصت های از دست رفته به خاطر مادر شدنش بگوید.
اما دانیا دستش را به آسمان برد و گفت: "از لحظهای که فهمیدم باردارم خدا را شکر کردم. هر روز سرم را به سجده می گذارم و تشکر می کنم که خدا به من
نعمت مادر شدن اعطا کرد."
طوری از صمیم قلب شاکر بود که انگار برای سال ها اجاقش کور بوده و تازه طعم مادر شدن را می چشد.
- شما که قبل از این هم مادر بودید.
دانیا چشمان آبی رنگش را ریز کرد و گفت: من مادر یک انسان دیگه شدم. خدا من رو لایق دونست که باز هم مادری کنم. افتخار و شکر نداره؟
💧چشمانم پر از اشک شد. اشکِ شرم. به کم شعوری خودم لعنت می فرستادم. چند بار شده از صمیم قلب از خدا تشکر کنم که به من فرصت مادر شدن داده است؟
تشکر به کنار، چقدر باید توبه می کردم از ناشکری هایم! از بیتابی ها و غرغر زدن هایم. از این که فکر میکردم سفیدی موهایم، چروکی پوستم، عقب ماندن از درس و کارم، همه و همه به خاطر پذیرش تکلیف مادریست.
🤲🏻 یادم رفته بود مادری "موهبت" است.
من به نام مادر بودن ، قدرت ملکوتی "دعای مستجاب" دارم.
👑به افتخار "تاج مادری" ، قدرت بهشتی شدن یک انسان در دستانم قرار گرفته است.
به اعتبار مادر بودن، پروردگارم نیکی به من را ، قدم بعد از پرستش خودش قرار داده است.
شادی دل مرا، کلید پذیرش توبه یک انسان قرار داده است.
من، یک آدم سادهی معمولی، به خاطر میزبانی نه ماههی یک انسان، معجزهگر شدهام.
📿و چقدر ناسپاسی کردهام که هر لحظه برای این هدیهی ناب آسمانی سر بر سجده نگذاشتهام.
🌱همهی دنیا فدای لحظات ملکوتی مادری.🌱 "
🍀🌹❤🌸🍀
شماهم می تونید شیرینی این متن را با دیگران قسمت کنید . 👌
@noon_valghalam