🔵 داستان
#داعش_اندکی_نزدیکتر
نویسنده:
#زینب_علوی
🔴 رمان داعش اندکی نزدیک تر (قسمت سیصد و شصت و یک)
پرنیان قری به گردنش داد و موهای کراتینه شده و به رنگ شکلاتی روشن دراومده ش رو با ناز به پشت گوش هاش فرستاد.
از حرکاتش خبرهایی تازه در زندگیش پیدا بود. سرشو به سمت شانه خم و اوهومی کرد و گفت: با اجازتون نامزد کردم.
برق شادی در چشمای ریحانه درخشیدن گرفت و خوشحال از اتفاق تازه ی زندگی دوستش گفت: مبارکت باشه عزیزم. کی نامزد کردی؟ چرا خبر ندادی نامرد؟
پرنیان که انتظار این حجم از ذوق و شادی در واکنش دوستشو نداشت، با ابروهای بالا رفته و لبخند پهنی رو صورتش جواب داد: دو هفته پیش. مراسم خصوصی بود دیگه به همین دلیل دعوت نکردم ببخشید.
ریحانه ماست موسیر داخل دهنشو قورت داد و گفت: اشکال نداره ان شا الله عروسی حسابی جبران می کنی! حالا کی حاضر شد مسئولیت بپذیره و تو رو بگیره؟
پرنیان پشت چشمی نازک و به انگشتر تو انگشت نگاه کرد طعم شیرین قند و عسل رو در قلبش حس می کرد وقتی به آینده ی زندگی و مراسم ازدواجش فکر می کرد. دوباره سر بلند کرد و به چشمای مهربان ریحانه نگاه کرد و گفت: خیلی هم دلش بخواد! اصلاً بهتر از من پیدا نمی کرد! پسر همکار مامانمه و همسن خودمه.
- اسمش چیه؟ عکس داری از مراسم نامزدیتون؟
پرنیان به سرعت کیفشو که رو صندلی خالی کنارش بود چنگ زد و گوشیش رو بیرون کشیده و گالری عکس هاشو باز کرد. گوشی رو به دست ریحانه داد و گفت: اسمش بهنامه و اینم عکسای منو آقا بهنام!
ریحانه عکس های مراسم نامزدی دوستشو در همون خونه ای که چند بار بهش رفت و آمد کرده بود، دید. در اکثر عکس ها پارسا هم دیده میشد. عروس و داماد لبخند رو لبشون بود و اعضای خانواده هاشونم.
به جز خانواده ی پرنیان و نامزدش تعدادی از اقوام نزدیک هم در قاب عکس ها بودن که ریحانه نمی شناختشون و مهم هم نبود بشناسدشون اصلاً چه اهمیتی داشت شناختشون؟ مهم پرنیان بود و لبخندش و پسر زیبا و لاغر اندامی که دست پرنیان در دستش بود.
یهو غم بر قلب ریحانه خیمه زد او هم می تونست مراسمی داشته باشه اگه اون روز سرد اون اتفاق نمی افتاد!
گوشی رو با لبخندی آروم تحویل پرنیان داد و گفت: مبارکت باشه عزیزم. ان شا الله به خوشبختی. حالا میشه بپرسم آقاتون چیکاره هستن؟
پرنیان دوباره با همون هیجان که به خاطر اشتیاقش برای زندگی مستقل بود جواب داد: بهنام ادبیات انگلیسی خونده و پدرش یه آموزشگاه زبان و کامپیوتر داره که اون مسئول و مدرس آموزشگاه زبانش هست. وای اگه بدونی انگلیسی رو مثل بلبل صحبت می کنه انگار از اول تو انگلیس دنیا اومده. خیلی بااستعداده.
ادامه دارد ......
🔴 کانال منو درسام
سروش 👇👇
@s_mano_darsam
ایتا 👇👇
@manodarsam