🔵 داستان
#داعش_اندکی_نزدیکتر
نویسنده:
#زینب_علوی
🔴
#رمان داعش اندکی نزدیک تر (قسمت چهارصد و پنج)
تماس نازیلا حسابی حال ریحانه رو گرفت . دیگه خبری از خنده و شوخی و حرفای شاد قبل از تماس نازیلا نبود. ریحانه تو لاک سکوت رفته بود و اخماش تو هم بود . با خودش غرولند کرد : عجب بی شعور و نفهمیه !! میگم باهات حرفی ندارم باز اصرار میکنه!! بدبختم کردین دیگه چی از جونم میخوایین!!؟ بدشانسی از این بدتر نمیشه که کابوس زندگیتو تو واقعیت ببینی !!
حسنا درک نمیکرد چرا حال ریحانه یهو برگشت. و ازش پرسید ریحانه چی شد یهویی؟! کی بود بهت زنگ زد؟! مگه چی بهت گفت اینقدر ریختی بهم !؟
ریحانه سوال حسنا رو بی جواب گذاشت و با یه جمله هیچی ولش کن بهش فکر نکن سر و ته قضیه رو هم آورد و مشغول مرتب کردن اتاق که کفش پر از وسایل داخل کمدها شدهبود شد.
حسنا گفت باید بره ناهار درست کنه و از ریحانه خداحافظی کرد و به خونه کوچیک خودش برگشت .
ریحانه هم چمدون رو ول کرد و به سمت آشپزخونه رفت که برای مادر و خواهرش ناهار بزاره اما به آشپزخونه نرسیده دوباره صدای گوشیش بلند شد.
به گوشی نگاه کرد. پیامک اومده بود . بازش کرد پیام نازیلا بود نوشته بود سلام خواهشمندم اگه میشه اجازه بدین یه قرار داشته باشیم و صحبت کنیم . قول میدم خیلی طولانی نباشه. جون هرکی دوست دارین نه نگین!
ریحانه کلافه پوف کشید صورتش از عصبانیت جمع شد و پیام رو بی جواب گذاشت و به آشپزخونه رفت .
از فریزر گوشت چرخکرده درآورد که کتلت بپزه آخه مادرش کتلک اونم با شنبلیله خشک شده خیلی دوست داشت.
فکرش همچنان درگیر پیام نازیلا بود و از خودش می پرسید اینا چرا دست از سر من بر نمیدارن؟! چی از جون من میخوان؟!
چند تا سیب زمینی و پیاز رو پوست کند شروع به رنده کردنشون کرد . بازم دو پیام دیگه از نازیلا اومد همون حرفاشو تکرار کرده بود!
ریحانه نفس عمیقی کشید و به فکرش رسید: اصلا چرا من باید از دیدن اینا فرار کنم ؟! من که چیزی برای از دست دادن ندارم! من که آب از سرم خیلی وقته گذشته! چه بهتر که با خواهرش رو به رو بشم و بهش حقیقت رو بگم بدونه برادرش چه کثافتیه ! بهش بگم کی چوقولی کرده و پشت سرشون حرف زده !
با این فکرا گوشیشو از رو کابینت برداشت و بدون سلام و علیک برای نازیلا نوشت: چی از جونم میخوای ؟! من راهی مسافرت هستم و وقت ندارم جای دور بیام.
پیامش که تحویل شد بلافاصله از نازیلا جواب اومد که: ببخشید. در یه پارکی در محله خودتون و نزدیک خونه خودتون یه قرار بزارین قول میدم کلاً بیشتر از یک ساعت وقتتون گرفته نشه !
ادامه دارد ......
🔴 کانال منو درسام
سروش 👇👇
@s_mano_darsam
ایتا 👇👇
@manodarsam