🔵 داستان
#داعش_اندکی_نزدیکتر
نویسنده:
#زینب_علوی
🔴 رمان داعش اندکی نزدیکتر (قسمت دوازدهم)
وقت کلاس که تموم شد دکتر اخوان با گفتن جمله «دانشجویان عزیز بحث برای امروز کافیه همگی خسته نباشید و خدا قوت» بحث رو تموم کرد دفترچه، لیست اسامی دانشجوها و کیفشو از رو میز برداشت و از کلاس بیرون زد.
با رفتنش دوباره همهمه و بحث درباره اظهارنظرهای مطرح شده تو کلاس شروع شد و دانشجوها در حال گفتگو آروم آروم از کلاس بیرون رفتن.
ریحانه و پرنیان هم وسایلشونو جمع کردن.
ریحانه همین که از جا بلند شد چشمش تو چشمای روشن پسری بلند قد که با پوزخند و نفرت بهش نگاه میکرد قفل شد. حدس زد همون پیرزاده باشه.
پیرزاده با پسری که موهاش آرایش عجیب و ریش و سبیلی کاملاً بلند داشت و اونم تمسخرآمیز به سرتاپای ریحانه نگاه کرد، از کنار ریحانه رد شدن و از کلاس بیرون رفتن.
پرنیان خندید و گفت: اینا چرا این شکلی نگاه می کردن!؟ پسره عجب قیافه ی خفنی داشت!! با اون ریش و سبیل چندشش بلندش موهاشو عمودی کرده!! اینام این تو این کلاس بودن و من ندیده بودمشون؟!
ریحانه چادرش را کمی جمع کرد و گفت: حالا نمیخواد پشت سرشون حرف بزنی. بیا بریم بیرون هوایی بخوریم.
از کلاس بیرون زدن و تو راهرو هم با اون دو پسر مواجه شدن.
ریحانه سرشو پایین انداخت و به سرعت از راهرو بیرون رفت . دوست نداشت خودشو در معرض قضاوت و اظهارنظر اونا قرار بده.
ریحانه و پرنیان اون روز فقط دو کلاس و قبل از ظهر داشتن.
بعد از تموم شدن ساعت کلاس دوم، ریحانه به دفتر بسیج خواهران دانشکده رفت و با خانم ژیلا کرمی مسئول و فرشته کریمی مدیر فرهنگی بسیج خواهران و الهام احمدی دوست صمیمی فرشته کریمی و از اعضای فعال بسیج دانشجویی برنامه هایی که بسیج قرار بود تو ایام محرم و صفر داشته باشه رو بررسی کردن.
پرنیان هم تو اتاق بسیج به گوشه و کنار سرک می کشید و کتاب ها رو دید می زد.
بعد از تموم شدن برنامه ریزی ها ریحانه تعدادی پوستر کوچیک مرتبط با ایام محرم که قرار بود تو برد بسیج نصب بشه رو برداشت، به راهرو رفت و تو برد بسیج نصب کرد.
ریحانه بعد از نصب پوسترها به پرنیان گفت: ببخشید معطلم شدی الان دیگه میریم.
پرنیان اخم هاشو مصنوعی تو هم کرد و گفت: این دفه می بخشمت چون میخوای بهم شله زرد بدی و با ماشینت تا در خونه منو برسونی ولی دفه بعد بخششی درکار نیست گفته باشم!!
ریحانه خندید و گفت: لطف فرمودی منو بخشیدی البته از فیض حضور در اتاق پربرکت بسیج هم بهره مند شدی ها!! بریم از بچه ها خداحافظی کنیم و بعدش بریم خونه.
ریحانه و پرنیان بعد از خداحافظی با ژیلا، فرشته و الهام که به سمت سلف سرویس دانشکده می رفتن، به سمت در خروج دانشکده رفتن.
ادامه دارد ......
🔴 کانال منو درسام
سروش 👇👇
@s_mamo_darsam
ایتا 👇👇
@manodarsam