🔵 داستان نویسنده: 🔴 رمان داعش اندکی نزدیک تر (قسمت صد و نه) بوی مشروب دهن نجفی نیا رو صورت ریحانه پخش می شد و او بی اختیار عوق می زد. نجفی نیا تارهای موی ریحانه که تو دستش جا مونده بود رو رو تخت ریخت، پاهای ریحانه رو از شکمش بیرون کشید و روشون نشست. سنگینی وزنش پاهای بی جان ریحانه رو سست کرد و او از پشت پرده ی اشک داشت فتح آخرین دروازه ی شهر وجودش رو میدید. نجفی نیا با یه حرکت شلوار ریحانه رو از پاش بیرون کشید و به پایین تخت پرت کرد. ریحانه دوباره جیغ های خستشو شروع کرد. او که از بدزبانی و توهین چیزی عایدش نشده بود، به خاطر دفاع از دخترونگی هاش تصمیم گرفت از سلاح التماس و تمنا استفاده کنه و به نجفی نیا گفت: خواهش می کنم التماس می کنم جون هرکی دوست دارید شما رو به هرچی قبولش دارید قسم میدم بزارید برم. من که کاری به شما نداشتم چرا اذیتم می کنید. این انصاف نیست. این انصاف نیست. چشمای مست نجفی نیا سرتاپاشو حریصانه و شهوت آلود دید میزد و دستاشو رو پاهای برهنه ش می کشید. پیرزاده گوشی به دست کنار تخت وایساد، دوربین گوشیو رو بدن ریحانه زوم کرد و گفت: شاهین برو پایین حالا وقت اصل ماجراست! یه برنامه مهیج با حضور بوزینه بسیجی ما، که میخوایم هم باهاش حال کنیم هم ازش فیلم بگیریم تا خانم سوپراستار از این به بعد بشه شاخ بی رقیب مجازی و فرصت جاسوسی کردن و سوسه اومدن رو نداشته باشه و سرش به پایینش گرم باشه!! نجفی نیا قهقهه ی مستانه ای زد و بدیع زادگان کنار تخت به تماشای ته درماندگی ریحانه وایساد. ریحانه با دیدن گوشی وحشت کرد و لرزه به تنش افتاد. خیره تو چشمای پیرزاده با لکنت زبان گفت: خوا ... خوا ... هش می .... کنم این کارو .... نـَ .... نکنید. خوا .... هش می .... کنم با آبروی من .... بازی نـَ .... کنید. التماس می کنم .... جون مادرت .... پیرزاده رو تخت کنارش نشست، پوزخند صداری زد و گفت: وقتی سرکلاس ور ور می کردی، وقتی با غرور اراجیف آخوندای فاسد رو تکرار می کردی، وقتی جاسوسی کردی و خواستی به خیال خودت حال مارو بگیری باید فکر آبروت بودی!! بدیع زادگان و نجفی نیا هم رو تخت نشستن و نجفی نیا با لحن مستش گفت: دوستان با اجازه شما شروع می کنم. بدیع زادگان لبخند پیروزمندانه ای زد و گفت: نه دیگه شروع کننده که منم تو فعلاً عرقتو بخور بیشتر گرم شی بیشتر حال کنی!! پیرزاده به سمت دوستاش برگشت و گفت: اتفاقاً خودم میخوام افتتاحش کنم چون خودم آوردمش و حرف زدن من اونو کشوند اینجا ولی عوضش شما میتونین تا هر وقت که خواستین ادامه بدین!! ادامه دارد ...... 🔴 کانال منو درسام سروش 👇👇 @s_mamo_darsam ایتا 👇👇 @manodarsam