یونس اگر بیاید راه خانه را نمی شناسد غم انگیز اما واقعی در شهر برزول او می گفت ... مادر یکی از شهدای گمنام و جاوید الاثر شهر مدام داخل کوچه جلوی درب حیاط می نشیند گاه بالا و گاهی پائین کوچه را با چشمانی منتظر و اشک بار می پاید گوئیا بی صبرانه منظر کسی است و یا مسافری در راه دارد.. کنجکاو شدم و از او دلیلش را پرسیدم اشک از چشمانش جاری شد و با اندوهی تمام گفت: یونس وقتی به جبهه اعزام شد منزل ما کوچه ای بالاتر بود اکنون بعد از گذشت سالیان اگر بیاید خانه جدیدمان را پیدا نخواهد کرد.. من همیشه منتظرم تا بیاید و پشت درب نماند.. او نمی داند خانه ما از آن کوچه به کوچه ای دیگر تغییر یافته است.. و اکنون ۴۳ سال از تاریخ آسمانی شدن فرزند دلیر برزول شهید جاوید الاثر یونس سلگی می گذرد... و این است حکایت دلتنگی مادران شهیدی که هنوز هم به بازگشت فرزندان عزیزشان امید بسته اند... سالها اشک غم از چشم پر از ناله چکید قامتی راست ز سنگینی این غصه خمید این همه سال چه آمد به سر دل چه گذشت مادر از دوری فرزند عزیزش چه کشید روز و شب سوخت به پای همه عشقش اما شمع دل صحبت پروانه به گوشش نرسید به در خانه نظر دوخته و چشم به راه منتظر بود و غم انگیز به دل داشت امید آه از آن لحظه‌ی بدرود که دیگر پس از آن مادر از شاخه‌ی شمشاد به جز عکس ندید 🇮🇷شادی روح شهید جاوید الاثر سردار گمنام و بی نشان شهید یونس سلگی و آرامش روح مادر بی قرارش فاتحه با صلوات ... 📿 @mardane_khoda