🔻فرهنگ در تصرّف بوروکرات‌های محافظه‌کار: لیبرالیسمِ تعدیل‌شده 🔹 ۱. به‌یقین، فرهنگ از آنچنان فضیلت و اهمّیّتی برخوردار است که نباید دربارۀ آن، کمترین تعارف و تساهلی را روا داشت و قضاوت‌ها را آغشته به ملاحظه‌ها و محافظه‌کاری‌ها کرد. براین‌اساس، باید دربارۀ آقای سیدعباس صالحی که به‌عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی شده است، صریح و بی‌پرده سخن گفت و تقدیر فرهنگ را فدای کارگزاران فرهنگی نکرد. در تجربۀ فرهنگی ایشان در مقام وزیر، اثری از تحوّل و کارهای بنیادین به چشم نمی‌خورد؛ ایشان به دلیل طبع محافظه‌کار، قدرت ایجاد چرخش فرهنگی را ندارد و نمی‌تواند بیش از تغییرهای جزئی و موردی، کاری را به انجام برساند. وی یک شخصیّت مؤثّر و مولّد فرهنگی نبوده و در کارنامه‌اش، خبری از تحرّک و پویایی ملموس نیست؛ در چهارچوب الزام‌های دیوان‌سالارانه، قدری جابجایی ایجاد خواهد کرد و نوعی لیبرالیسمِ ‌رقیق را پدید خواهد آورد. ذوق و خلّاقیّت فرهنگی ندارد و نمی‌تواند در قامت یک متفکّر فرهنگی، ظاهر بشود و اندیشه‌پردازی نماید. حضورش به معنی میدان‌دادن به نیروهای بینابینی خواهد بود که به صورت تدریجی، رو به سوی لیبرالیسمِ‌ ملایم دارند و می‌خواهند بی‌هزینه و خاموش، از اصالت‌های انقلابی عبور کنند. بنابراین، او نه کنشگر فرهنگی است، نه متفکّر فرهنگی، و نه حتّی یک کارگزار فرهنگیِ تحوّل‌زا. در دوره‌هایی که وی در قدرت بوده، هیچ اتّفاق جدّی‌ای رخ نداده و زین‌پس هم رخ نخواهد داد. او گزینه‌ای بینابینی و حد وسط است که رأی‌آور است و حسّاسیّت ایجاد نمی‌کند، اما اقدام آنچنانی نیز انجام نخواهد داد؛ در جهت غایات انقلابی که روشن است حرکتی صورت نخواهد گرفت، ولی در جهت غایات لیبرالی نیز به دلیل شیب ملایم و گام‌به‌گام وی، مخالفت‌ها را بر نخواهد انگیخت. می‌توان گفت او کم‌ضرر است؛ نهایت تعبیری که به نظرم می‌تواند هویّت وی را نمایان سازد، چیزی بیش از این نیست. ۲. متنی که ایشان به عنوان برنامۀ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به مجلس ارائه کرده، گفته‌های بند پیشین را اثبات می‌کند. در این متن، کلّیّاتی مبهم و اجمالی که ده‌ها تفسیر برمی‌دارند، نگاشته شده‌اند که هیچ‌یک، ماهیّت برنامه‌ای ندارند، اما هزینه‌ساز و مخالفت‌تراش نیز نیستند. هر کسی می‌تواند در چهارچوب ذهنیّت خویش، روایت و خوانشی از این متن داشته باشد که چه‌بسا با آنچه که ایشان در نظر دارد، فاصلۀ فراوان داشته باشد. در این متن، سخنی از مسأله‌ها و دغدغه‌های فرهنگی به میان نیامده و گویا نویسنده، در یک جهانِ ‌فرهنگیِ‌ آرام و بی‌مسأله زندگی می‌کند که همه‌چیز، به‌سامان و بر مدار است. دردها و مرض‌های فرهنگی، به فراموشی سپرده شده‌اند و تعدادی تکالیف به‌شدّت تکراری و کلیشه‌ای برای تدبیر فرهنگ برشمرده شده‌اند که مخالف و معارضی ندارند. هر دولتی که بر سر کار بیاید، بیش‌وکم، همین سخنان را خواهد گفت؛ یعنی این نوشتۀ فرهنگی، هویّت خاص ندارد و نشان نمی‌دهد که از درون چه گفتمانی برخاسته است. یک نیروی اداریِ فرهنگی در وزارت ارشاد، می‌تواند بر اساس نوشته‌های فراوانی از این دست و با قدری افزودن و کاستن، به چنین متنی دست یابد. در این متن، نه رگۀ سیاسی، مشهود است و نه رگۀ فلسفی. این متن، همه‌جایی و بی‌مکان است و زیست ژله‌ای را برگزیده تا دچار تنش و تلاطم با دیگران نشود و از میدان مواجهه، جان سالم به در ببرد. هدفش، ماندن است و نه حتّی جذابیّت؛ چشم‌نواز و دلربا نیست و با مفاهیم فرهنگیِ فاخر، مخاطب را قانع نمی‌سازد. ۳. برنامۀ حکیمانه، از مسأله آغاز می‌شود و متناظر با آن، علاج‌ها و طرح‌ها را بیان می‌کند. نقطۀ آغاز، شناساییِ وضع کنونی از لحاظ امکان‌ها و محدودیّت‌هاست؛ باید دید که حال‌وهوای فرهنگ، چگونه است و جهان فرهنگیِ‌ ما در محاصرۀ چه امراضی قرار گرفته است. برنامه‌ای که واقعی و غیرنمایشی باشد، نشان می‌دهد که در نسبت با چه درد و زخمی، متولّد شده است و چه درک و فهمی از وضع هویّتی دارد. اولویّت‌ها و ترجیح‌ها، در اینجاست که معنا می‌یابند. در غیر این صورت، مشخص نخواهد شد که تجویزها و توصیه‌ها، چه خاستگاهی دارند و در امتداد چه روندی، صورت‌بندی شده‌اند. گاهی نیز خُرده‌مسأله‌ها یا نامسأله‌ها، به عنوان مسأله مطرح می‌شوند. این همان آفت بزرگی است که برنامۀ وزیر پیشنهادی به آن مبتلاست. در این برنامه، تهاجم فرهنگی و نفوذ فرهنگی و جنگ شناختی و بازسازی انقلابیِ ‌ساختارِ فرهنگی و تبیین و ... حضور ندارند و برنامه، خود را در موقعیّت چالش و نزاع، تصوّر نکرده است. طبع محافظه‌کار، روایت محافظه‌کار می‌سازد و تعارض‌ها و تضادها را نمی‌بیند و آرایش جنگی به ساختارهای فرهنگی نمی‌دهد. عهد فروبستگی و انقباض، در پیش است. ..... .....