هدایت شده از مهدیاران | mahdiaran
🔹 دلم عجیب گرفته بود؛ دلم هوای خانه پدری را داشت. باید در خانه می‌ ماندم، اما طاقت نیاوردم. خودم را به حرم رساندم؛ اذن دخول خواندم و گفتم: السلام علیک ای مهربان تر از پدرم! 🔸 وقتی وارد شدم، دلم بیشتر گرفت. حرم مثل همیشه نبود؛ خلوت و بی شور و حال بود. خدای من! خانه پدری انقدر سوت و کور؟! تنها پناهِ روزهای بی سَر و سامانی ام، تنها شفاخانه ی دردها و زخم های پنهان و ناگفته ام، که دلم را آرام و خالی از غصه و غم می‌ کرد؛ خالی از زائر و عاشق بود. 🔹 درها و بخش های زیادی را بسته بودند و از همه می‌ خواستند با رعایتِ کامل موارد بهداشتی رفت و آمد کنند. من دلیل این خلوتی را خوب می‌ دانم. بگذار دیگران بگویند ، اما من می‌ دانم کرونا بلایی ست که دلیلش خود ماییم. 🔸 آنقدر امام غایبِ حاضرمان را که به دعا و یُمنِ وجود مبارکش روزی می‌ خوریم و حتی زنده ایم، فراموش کردیم، تا حضورمان در خانه پدری، حرم آقا علی بن موسی الرضا هم محدود شد. 🔹 امام غریبم! فرموده بودید اگر شیعیان ما به قدر آب خوردنی ما را می‌ خواستند، می‌ آمدیم. درمانِ همه دردها، پدر جان! از دل و جان می‌ خوانیمت می‌ خوانیمت به اضطرار، می‌ خوانیمت به یتیمی... شما را به جان عمه تان زینب کبری زودتر بیا! 🔆 اللهم عجل لولیک الفرج ✅ کانال مهدویت مهدیاران http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c