🟦
تجربه نزدیک به مرگ و بازگشت یک راننده بیل مکانیکی...! (قسمت آخر)
من در خانوادهای مذهبی بزرگ شده بودم و از کودکی در مساجد و هیئتها بودیم. به جوان همراه خودم گفتم: آن شخصی که از دور میآید کیست؟ جوانی بسیار با ابهت و زیبایی سوار بر اسب به ما نزدیک میشد. محو جمالش بودم که به من گفت: اباالفضل العباس (ع) تشريف آوردند. اگر خواهشی داری از ایشان بخواه. من تازه در آن زمان فهمیدم که در برزخ هستم و آن جنازهای که کنار خیابان آوردند، متعلق به من بوده! یاد خانوادهام و حادثهای که برای من رخ داد افتادم و جلو رفتم. به علمدار کربلا سلام کردم و گفتم: مولا جان، فرزندان من کوچک هستند. من دختری دارم به نام رقیه. اگر اجازه دهید برگردم و نواقص اعمالم را کامل کنم و بتوانم مدتی بالای سر بچه ها باشم.
حضرت موافقت کردند و یکباره دیدم روی تخت بیمارستان قرار دارم. دو سال از ماجرای من گذشته و هنوز حالم مساعد نشده؛ اما خدا را شکر که به من چیزهای نشان داده شد تا رفتارم را تغییر دهم.
📘کتاب بازگشت
#راننده_بیل_مکانیکی
🌷🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
🕯
@masafe_akhar2
📌
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است