سعید بن قیس همدانی گفت: روزی امیر مؤمنان (ع) را در پناه دیواری دیدم، عرض کردم: یا علی! در چنین موقعی این جا ایستاده ای؟ فرمود: آمده‌ام بی چاره ای را دستگیری یا مظلومی را فریادرسی کنم. در همین موقع زنی با عجله فرا رسید و به اندازه ای آشفته بود که راه را تشخیص نمیداد، چشمش به علی که افتاد با حالتی تضرع آمیز عرض کرد: یا علی! شوهرم به من ستم کرده، سوگند خورده مرا بزند، با من بیا شفاعت فرما. مولا سر به زیر انداخت و پس از مختصر زمانی سر برداشت و فرمود: نه، به خدا قسم باید حق مظلوم را بی درنگ گرفت، پرسید: منزلت کجا است؟ آن گاه زن با علی (ع) به خانه اش رفت. مولا به صاحب منزل سلام کرد، جوانی با پیراهنی رنگین بیرون آمد، به او فرمود: از خدا بترس که زن خود را ترسانده ای جوان با درشتی گفت: تو را چه با زن من، اکنون او را به واسطه ی حرف تو می‌سوزانم. علی فرمود: تو را به معروف امر و از منکر نهی میکنم، اکنون توبه کن وگرنه تو را می‌کشم. در این هنگام مردم در طلب امیر مؤمنان (ع) کوچه به کوچه می‌آمدند تا ایشان را پیدا کردند، هر یک سلام کرده، ص: 255 می ایستادند. جوان ناگاه متوجه شد با چه شخصی رو به رو است، عرض کرد: مرا ببخش تا خدا تو را ببخشد. به خدا سوگند مانند زمین آرام میشوم تا زنم بر من قدم بگذارد. علی دستور داد آن زن وارد خانه شود و این آیه را با خود تلاوت کرد: «لَا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَیْنَ النَّاسِ »، و فرمود: سپاس خدای را که به وسیله ی من بین زن و شوهری اصلاح کرد و هر کس برای رضای خدا بین مردم اصلاح کند به زودی خداوند به او پاداش بزرگی خواهد داد. 📙پند تاریخ 3/ 78 - 79؛ به نقل از: سفینة البحار 2/ 321. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@masafe_akhar