✍️باور غلط 💥از مدرسه به خانه آمد. ذهن آشفته‌ای داشت. آن‌چه امروز از دوستش شنید، برخلاف تمام باورهایش بود. وقتی که برای نماز جماعت آماده می‌شد مهسا دستش را گرفت و گفت: «تو چرا اینقد به خودت سخت می‌گیری خوش باش؟!» سمیه جاخورد و با چشمان گرد شده نگاهش کرد. ☘️مهسا موذیانه خندید و گفت: «تو باور داری خدایِ به این مهربونی، واسه نماز نخوندن مارو بسوزونه! خاله‌م می‌گه اینا همه حرف مفته! آخوندا از خودشون دراوردن!» 🌱مادر متوجه حال پریشان او شد. لیوان شربتی را آماده کرد. کنارش نشست. وقتی سمیه ماجرا را برایش تعریف کرد قرآن روی طاقچه را برداشت. صفحه‌ای را باز کرد و شروع به خواندن کرد: ✨والَّذِينَ يُمَسَّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ؛ و آنها كه به كتاب ‏(خدا) تمسك جويند، و نماز را بر پا دارند، ‏(پاداش بزرگى خواهند داشت; زيرا) ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم كرد!* 💡دستی روی سر دخترش کشید و گفت: «عزیزم هر رفتاری مطابق با قرآن و در جهت تقویت نماز در خانه و جامعه باشه، سبب اصلاح خودمون و جامعه‌مون می‌شه. و هر رفتاری که در جهت مخالف آیات قرآن و اقامه‌ی نماز باشه، سبب فساد جامعه می‌شه.» 🌹سمیه لب‌هایش کِش آمد. خیالش راحت شد که راهش درست است. او مطمئن بود خداوند به آن‌چه در قرآن فرموده است وفا می‌کند. 📖سوره‌اعراف، آیه‌ی۱٧۰. 🆔 @masare_ir