دلنوشته رفیق شهیدم سلام
شماره ۲۰
ارسالی از خانم حیدری از اصفهان
بسم تعالی
رفیق شهیدم ملک مسعود عباس پور سلام
روزی که با مامان از خیابان رد شدم و به خیمه ای آشنا شدم که بین این همه رفیق شهید و داداش یکی نصیب هر کسی که میخواست میشد با اشتیاق گفتم میخوام منم رفیق داشته باشم یه پلاک از جعبه بیرون آورد و یه نامه همراهش بهم دادند گفتند اسم رفیق شهیدت رو پلاک هست قرار شد توی یک سال حداقل ۷ بار بهت سر بزنم
حس اینکه داداش پیدا کردم عجیب بود برام.خیلی از من کوچکتر بودی که شهید شدی ولی بیشتر از من می فهمیدی و عاقلتر بودی.تمام درددلهام میومدم پیشت می گفتم. پلاکت کنار عکس رهبر عزیزم شد تزئین اتاقم .الان ۷ ماهی میشه نتونستم پیشت بیام اخه یه بیماری اومده اسمش کروناست برای حفظ جان و رعایت حقوق بقیه رفت و اومد غیر ضروری کم کردم حرفا دارم بگم بهت داداش عزیزم ان شاء الله زود از شر این بیماری خلاص میشیم و میام پیشت اما داداش مسعودم هرشب قبل خواب با پلاکت درددل میکنم .یادته همین موقعه ها بود اومدم ازت خواستم کربلایی بشم .قسمتم شد رفتم پیاده روی و چه صفایی داشت .امسال نمیتونیم بریم.داداشی برامون دعا کن .دعا کن شیطان نتونه به اهدافش برسه.کمکم کن بتونم خطاهامو جبران کنم .داداشی دلم لک زده بیام روی سنگ مزارتوتمیز کنم باهات خلوت کنم .دعا کن عاقبت بخیر بشیم
💠مجموعه فرهنگی حضرت جوادالائمه (ع)
کانال ما در پیام رسان های تلگرام، ایتاوسروش
💠
@masged_javadol_aemeh
صفحه ما در اینستاگرام
💠
https://instagram.com/farhangi_javadolaeme?igshid=1wz2k72obdtcc