هدایت شده از یاد یاران🍃
دلنوشته ای زیبا از زبان بانوان گرانقدر که اینک آنان را فرهیخته و پیشکسوت مینامیم .....❤️🌷 در آستانه ی مهرماه وبزرگداشت و قداست سی سال معلمی همه باز نشستگان 🌷 ۳۰ سال معلمی کم نیست ۳۰ سال  قبل از ساعت ۶ صبح بیدار شدن! وهمزمان با آماده کردن صبحانه ،آماده کردن وسایل و غذای کودکت ، آرام و سروقت بیدار کردن بقیه اعضای خانواده و مهیا کردن اسباب کار روزانه ی آنها و  راهی کردنشان! و سپس جا گذاشتن تمام غصه ها ورنج ها وخستگی هایت در پشت درب خانه! تا دیر نشده تو هم باید  راه بیفتی و  کودکت را به آغوش بکشی و با دیگر دستت   ساک بچه و   کیف  خودت را و البته   چادرت! را سفت بچسبی! به مهد که رسیدی فرزند دلبندت را خواب آلود و گریان از خود جدا کنی و به غیر بسپاری   😭       چه لحظه های جانکاهی!😢 و سپس به آرامی اشک ها را  از گوشه ی چشمانت  پاک کنی! ان هنگام که   دست   نوزادت را به سختی از یقه ات جدا می کنی!           " هیچ کس حال تو را  نفهمید" ! به محض رسیدن به مدرسه-(شهر یا روستا که ممکن بود  بیش از ساعتی طول بکشد) !!-   باید لبخند را تمرین می کردی ،صدایت را صاف می کردی و خم به  ابرو نمی آوردی !! تا به دخترانی که  با شوق صدایت می کنند جواب دهی و با صدای بلند بگویی:   صبح بخیر جااانم تو  هم خوبی؟ و با قدم برداشتن در حیاط پر از چاله ی مدرسه  ان را لبریز کنی از عطر حضورت     برداشتن گامهای باصلابتت، الگویی باشد  برای  شاگردانت ! باید با نشاط و پرانرژی وارد دفتر مدرسه  شوی تا  حس کنجکاوی  همکارو یا دوستی،  حال   خراب درونت را فاش نکند ! و بعد از احوالپرسی کردن  با دیگر همکاران و ثبت  زمان حضورت  ،  دفتر حضور وغیاب  به دست !!   راهی کلاس شوی، طبقه ی اول طبقه ی دوم طبقه ی سوم اینجاست که  باید ازجان مایه بگذاری! در کلاس قدم که می گذاری   هم مادری ،هم خواهر هم معلمی و هم الگو و هم مونسی ،هم مرهم   دخترکانی  که هرکدام از خانواده ایی سر کلاس حاضر شده اند یکی خوشحال یکی غمگین یکی بیمار یکی رنجور یکی افسرده یکی گریان یکی خندان و یکی   یتیم یکی فرزند طلاق یکی تک فرزند یکی از شهر یکی از روستا و یکی .... باید با آنها خندید با آنها گریست ،با آنها زندگی کرد   معلم یک بازیگر است بازیگری که از جان و روح  خود مایه می گذارد معلمی که  تمام حال خراب خود را  پشت در کلاس رها می کند! او  در کلاس ، مادر  سی _چهل  دختر  می شود  که هریک دنیایی  عجیب و غریب دارند ! تو باید مرهم شوی  بر زخمهای حک شده بر رو ح وروانشان،  شاید دردهایشان را  التیام بخشی باید مثال ِ نور بتابی تا جهل ونادانی را از وجودشان بزدایی تو باید سراپا نور و محبت شوی  ، بدرخشی و با تلالو نورانی عشق سنگ وجود شاگردانت راصیقل  دهی و با عشق  و آگاهی ودانایی  همه را به مکتب درس خویش فرا خوانی و جان تشنگان  حقیقت را سیراب  کنی ! واین پروسه حداقل ۳ بار در روز تکرار می شود و... سپس ۹ ماه درسال و سرانجام سی سال ..‌‌   سی سال می گذرد  می بینی خود خاکستر شده ای اما ققنوس ها از خاکسترت پرواز می کنند وبلندای آسمان را فتح  کرده اند  و چه شیرین است نظاره ی این پرواز هزاران بار درود و سپاس  ای فرشته ی جانفدا ! ❤️ تقدیم به شما همکار بازنشسته مهربان 🌸🌸 💐💐💐💐💐💐💐