مشقِ عشق ٬ دمشق
وقتی یادم میاد چقدر اذیت شدی و چقدر زجر کشیدی ... یخورده ارومتر میشم ولی وقتی خنده هات رو میبینم تازه مطمین میشم چرا تحمل کردی و هیچوقت هیچی نگفتی ... میشناختمت نترس و جسور ... ولی سکوتت منافاتی داشت عجیب با خودت ... اما چطوری ؟! اما چجوری ؟! پیامهات هر روز مرور میشن ... اما رفیق الان که میخندی ٬ یادت نره دلتنگی هامون رو راستی رضا ٬ دلم عجیب تنگته‌‌... چیز جدیدی نیست اما برام روز به روز بیشتر نمود پیدا میکنه نبودنت ‌‌‌...