مشقِ عشق ٬ دمشق
هرکه دل‌آرام دید از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص هرکه در این دام رفت یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بی‌دل
مشهد با چند تا رفقا رفتیم استخر همه گولاخ بودیم و شر و شیطون ولی رضا یک چیز دیگه بوداااااااا خداییش استاد خاطره گویی بود یجوری تعریف میکرد که خودتو توی اون خاطره میدیدی تو جگوزی نشسته بودیم که از سر و صدا بیرونمون کردن رفتیم سونا اونجا هم اینقدر اریت کرد که همه در رفتن خودمون موندیم و خودمون تازه محفل شده شده بود محفل عشق