با اینکه بابا من رو تنهایی دیده حسابی از دستم کفری و عصبیه،چه برسه کنار اون نیمای بدبخت میدید. وای خدا نکنه یه روز بابا بفهمه ما سه ساله که باهم دوستیم، من نمیدونم چرا اینقدر بابا حساسه،حالا خوبه تو عصر حجر نیستیم. الان دیگه همه همینجوری با همسر اینده شون اشنا میشن لابد توقع داره من بنشینم تو خونه تا یه پسر بچه ننه ای به دستور یا تایید مامان جونش بیاد خواستگاریم، وای خدا، چقدر از این جور پسرها من متنفرم...
https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f