#شریک ۱
برادرم از نوجوانی با یه پسری دوست بود و خیلی با هم خوب بودن عین دوتا برادر شاید از برادر ها هم صمیمی تر بودن هر دو رفتن سربازی همه می گفتن که بعد از سربازی دوستی اینها کمرنگ میشه اما برعکس دوستیشون عمیق تر از قبل هم شد برادرم بلافاصله بعد از سربازی ازدواج کرد و با همسرش زندگی خوبی رو شروع کرد مدتی بود که میدیدم میاد خونمون با مادرم پچ پچ میکنه وقتی که می پرسیدم چیه میگفت هیچی یه روز مامانم گفت که دوست داداشم احمد منو از داداشم خواستگاری کرده خیلی خوشم اومد با خودم فکر کردم از زمانی که با برادرم تازه دوست شده بوده منو میخواسته و عاشقم بوده مادرم نظرش نسبت به احمد مثبت بود میگفت حداقل از نوجوانی ش می شناسیمش و میدونیم پاشو کج نذاشته همین که برادرم تاییدش می کرد باعث میشد که نظر پدرمم نسبت به احمد مثبت بشه
ادامه دارد
کپی حرام