۵ شوهرم خیلی مخالف بود تلاش می‌کرد ی جوری منصرفم کنه فکر می‌کرد اگر من کار کنم و پول در بیارم دارم اونو تحقیر می‌کنم منم محلش نذاشتم تمام ترشیامو درست کردم و توی ظرف‌های مختلف چیدم توی حیاط بعدم زنگ زدم به مادرم و مادر شوهرم اعلام کردم که من یه سری ترشی درست کردم برای فروش اگر کسی خواست بهش بگید. اولین ترشیایی که درست کرده بودم و مادرم و مادر شوهرم با خواهر شوهرام و خاله‌هام ازم خریدن می‌خواستن ازم حمایت کنن و یه جورایی بهم کمک کنن دوباره شروع کردم ترشی درست کردم این بار خواهر شوهرام ازم بیشتر بردن گفتن خیلی خوشمزه بود و می‌خوایم به فامیلای شوهرامونم بدیم که بیان ازت بخرن. همینجوری دهن به دهن انقدر اسمم پیچید که دیگه فرصت نمی‌کردم سفارش‌های مردمو تکمیل کنم پول خیلی زیادی در می‌آوردم و تقریباً مشکلات مالیمون در حال حل شدن بود هزینه‌های خونه و درمانی شوهرم رو در اوردم حتی پس‌انداز خیلی خوبی هم داشتم یه روز بابام اومد و بهم گفت اگه موافق باشی کمکت کنیم برای خودت یه مغازه بزنی. شوهرم مخالفت کرد و می‌گفت نیازی نیست. بهش گفتم می‌تونی پات که خوب شد بیای وایسی در مغازه خودمون حتماً باید بری برای مردم کار کنی؟ اصلا همین الان با همین پاتم می‌تونی بیای وایسی در مغازه ترشی و سبزی پاک کرده و این چیزا بفروشی درآمدمونم بیشتره ادامه دارد کپی حرام