🔴رضاخان کودک کش
🔹ویلیام.او داگلاس، قاضی دیوان عالی آمریکا در ادامه خاطرات خود از جنایات سربازان رضاخان از زبان یکی دیگر از عشایر در لرستان مینویسد: ما صد نفر بودیم که در بیست کلبه کوچک و چادر زندگی میکردیم. هزارها رأس بز و گوسفند و صدها رأس گاو و گوساله و قاطر و دهها اسب داشتیم. تعدادی از جوانان قلعه فلکالافلاک محاصره شده بودند. جوانان ما بلا استثناء کشته شدند؛ خوانین ما را دار زدند؛ ارتش پیروز شده بود؛ نبرد دفاعی به پایان رسیده بود. حالا دیگر مانعی در راه جادهای که رضاشاه در نظر داشت بسازد وجود نداشت. و داستان خود را چنین ادامه داد: چند روز بعد در اردوگاه خود نشسته بودیم که از دور گرد و خاک زیادی را مشاهده کردیم. عدهای از سوارهنظام ارتش بودند که چهارنعل به طرف کلبههای ما میآمدند. سرهنگی هم فرمانده این واحد بود.
🔹وقتی که به اردوگاه ما رسیدند، سرهنگ با صدای رسا و بلند فرمانی صادر کرد و با این فرمان سربازها از اسب پیاده شدند. سپس سرهنگ فرمان قتل عام ما را صادر کرد و در اجرای این، فرمان، سربازان ما را هدف قرار داده شروع به تیراندازی کردند. تعدادی از کودکان ما هنوز در گهوارهها در خواب بودند و تعدادی هم در گوشه و کنار بازی میکردند. سربازان به هر بچهای که میرسیدند او را میگرفتند و لوله هفت تیر خود را شقیقه او میگذاشتند ماشه را میکشیدند و مغز او را متلاشی میکردند؛ زنها جیغ میکشیدند و از چادرها به بیرون میدویدند. زن من در گوشهای خزیده بود و از ترس مثل بید میلرزید؛ من جلوی او ایستاده بودم وقتی به هوش آمدم زنم را در کنارم دیدم که خون از بدنش جاری است. جسد او و جسد چند زن و بچه دیگر روی زمین افتاده بودند. همه اینها در اثر اصابت گلولههای سربازان کشته شده بودند.
📚سرزمین شگفتانگیز و مردمی مهربان و دوست داشتنی، ویلیام.او داگلاس، ص173
✅کانال تاریخ پهلوی