اشین، سرمایه، گرانی، و حتی مریضی برایتان اهمیت نداشت.
و در یک لحظه همه سربه سجده میگذاشتید و خدا رو بابت امنیت کشورتان شکر میکردید.
مردم ایران من دلم به صدای زنگ مدرسه.. به صدای رادیو تلویزیون قبل از جنگ.. به صدای جوشکار محله مون، به صدای رفت و آمد ماشین، به صدای هیاهوی بازار محله، و به خیلی از صداهایی که در کشورم خاموش شد تنگ شده.
صداهایی که نشان از امید و زندگی و یک روز معمولی را میدهد.
از صدای تیراندازی و منفجرشدن بمب و تانک و جیغ و ناله خسته شدم.
دلم به روزهایی که ما هم مثل شما عادی زندگی میکردیم تنگ شده.
دلم به روزهایی که عروسی عزیزانمون بود و ما همه با خوشحالی و شادی در پی تدارکات عروسی بودیم تنگ شده.
دلم میخواهد دوباره مثل قبل به بازار بروم برای خودم خرید کنم، و با هزار امید و آرزو لباسی بخرم و با آن به مهمانی بروم.
دلم میخواهد مادرم یک سفره پهن کند و عزیزانی که از دست دادم دوباره زنده شوند و در کنار هم مثل قبل غذا بخوریم و خوشحال باشیم...
*شاید آرزوهای من برای شما خنده دار باشد...*
*یک لحظه قیافه ی وحشتناک و خونخوار یک داعشی را تصور کنید که روبرویتان ایستاده آنوقت درک میکنید که من چه میگویم...*
*قدر آزادی تان را بدانید..*
شاید شما هر روز صبح که از خواب بیدار میشوید با بی میلی و بی حوصلگی به همدیگه سلام کنید و شاید به صورت همدیگه نگاه نکنید...
*ما هر روز صبح که از خواب بیدار میشویم همدیگر را در آغوش میگیریم و میبوسیم و قبل از اینکه روزمان شروع شود از همدیگه حلالیت میخواهیم و خداحافظی میکنیم. شاید تا شب کشته شویم.*
* *مردم ایران قدر آزادی و امنیت کشورتان را بدانید..**
#مسجد_المهدی_کن
🌴
@masjed_kan