به نام خدا. قسمت هفدهم. به باهانی مارمضان.
معمولاً دشمنان حق و حقیقت سعی هکنن، حقایق گفته نبو یا وارونه گفته هابو. مثل جریان عمو آخوند و علمای دروار و حوزه علمیه دروار ، چنان ناکسا قضایا را تحریف هاکردین که در بعضی قسمتها هیچ ردّی از حوزه و علما پیدا نانکنی و انگار اصن حوزه ای نبی و عالمی نداشته و کلاً چیز مهمی نبی.
معمولاً ابلیسیان و طاغوتیان، با تفکر یهودی ( صهیونی) ، و در عصر اُما مکاران انگلیسی، در طول تاریخ با انسانهای بزرگ و نورانی، با مراکز مفید اخلاقی و انسان ساز، و با حرفهای نورانی، همین رفتارا داشتین . تلاش هکنن تا حقیقت محو هابو و نابود هابو. اما کور بخاندین.
شتر در خواب بیند پنبه دانه ### گهی لف لف خورد گه دانه دانه.
حقایق هیچوقت پشت پرده نامانه. بالاخره به وقت و موقیش، خدا که اراده هاکنه یکچیزی هویدا هابو همبو. اگه تمام عالُم و آدُم جم هابِن بخان لاپوشانی هاکنن و نِلِن روهابو نانتانن جلوشا بگیرن.
فرعون حالیش بَبِه که فلان شو در فلان ساعت نطفه ی وچه ای وسته همبو که بعد از دنیا آمدنش ، دشمن فرعون همبو و دودمان فرعونا کن فیکون هکنه. وستار همین تصمیم بِگِت نِلِه و بِساب خودش ( به حساب خودش) هُخاست جلو این اتفاقا بگیره . دستور بدا تمام زن و مردها در اون شو از همدیگه جدا هابِن و امکان ملاقات هیچ زن و مردی فراهم نبو. بابای حضرت موسی آشپز کاخ فرعون بِ. چند شبانه روز شیفت کاریش بِ و شانسش همونشو که جزو مرخصیش بِ ، باد و بوران هابِّ، چشم چشما ناویند. کار آشپزی که خلاص هابه بخاطر وضعیت نامساعد هوا، همون مجموعه کاخ بماند و نتانست بشو.
مارِ حضرت موسیاییج نگران هابِ. معمولاً تا سر شو یا دوساتگاه از شو هُنگُذِشت دیگه شُرِش وانگردی ولی اونشو دیر بکردبِ و نیامبه. هی صبر هاکرد و صبر هاکرد بدی مردی نیامه. بگت نکنه فرعون بلا مِلا سرش بِیَرده و درون اینان بگیر بگیر، دستگیر هابو بازداشتش هاکردین. یشکو که هوا بهتر هابه ، راه دَکُفت بشه سمت کاخ تا بینِ چی همبو .بابای موسی هم نگران زن و وچه، هوا که بهتر هابه هخاست بشو خانه ، ولی بدی تا بخاه بشو و ورگرده ، کارا و دستورای فرعون همانه رو زمین.و دوباره شیفت کاریش شروع همبو. از طرفی هم دقیقا اون ساعاتی هابه که سربازا دَرِتستیبین ( ریخته بودند) بیرون و تمام ملتا از خانه و کلیشان در برکردبین تا اون نطفه ی دشمن فرعون وسته نبو.
مارِ موسی بیامه نزدیک کاخ و بخاطر حکومت نظامی ، دستگیرش هاکردن و انتقالش بدان داخل کاخ. دلی مجموعه کاخ بابای موسی متوجه هابه صدا جیغ و شور یک زنی همیا و کاخا واشته سرش .بشه جلوتر ، بَدی إِء ، زن خودشِن. مامورا وقتی بَدِیِن حرفا زنی راستِ و واقعا شُرِش ( شوهر زن) جزو کارکنای کاخِ، آزادشان هاکردن. ایسا زنی زیر باران مثل موش اَو کشیده هابی، سرتاپاش تَر هابی ، هم از سرما و هم از ترس ، مث ویٖ ( بید) هِلِرزِه . مامورا بَدِیِن اینتوکی که نانبو( اینجوری که نمیشه ) نصف شوئی و اینان باد و باران و رگ و برق اینان وضعیت چُکنن، خودشان به بابای موسی یکسات مرخصی استعلاجی هادان ، بگُتِن، برو زنتا جم و جورش هاکن. بابای موسی دست زنشا بِگِت که زَنِیْیٰا بَبُریش خانه، فرمانده امنیتی بَگُت نه. حق نداری بشی خانه. دلی همین مجموعه ای کاخ باید بمانین و نشین بیرون.
کور از خدا چیشی هخا؟! دو چشم بینا!.
خدا وقتی بخاه پوزیِ مستکبرین را بزنه اینجوری هزنه. یعنی خدا کاری هاکرد که بیخ گوش فرعون ، درون کاخ فرعون ، نطفه حضرت موسی علیه السلام وسته هابو. درون دعا افتتاح بخاندین و ترجمه و توضیح تفصیلشا بلدین دیگه اونجا که هنگه، الحمدلله الذی یؤمن الخائفین و ینجّی الصالحین و یرفع المستضعفین و یضع المستکبرین و یهلک ملوکا و یستخلف اخرین . والحمد لله قاصم الجبارین مبیر الظالمین مدرک الهاربین نکال الظالمین صریخ المستصرخین موضع حاجات الطالبین معتمد المؤمنین.
خواهش هکنم وستار یکباریج که هابی لااقل همین چند سطر از دعا را فارسیشا بخانین . اونوقت حساب خیلی چیزا دستتان همیا.
واقعا تعجب هکنم از امیر اعظم و دارو دستی امیر اعظم و رضا کچل و ممدرضا ترسو بیغیرت و همه اونهایی که از قدیم و جدید ، با اسلام و دین و قران و حق و حقیقت سرشاخ هابین و هُمبن. چیشی فکر هکردین و چی فکر هکنن. کاش یکبار دعای افتتاح هخواندن هِفهمِیِن دَرِن زور الکی هزنن .
چراغی را که ایزد برفروزد هرانکس پف کند ریشش بسوزد. اگه هم ریش نداشت و شیش تیغ بو، و چراغ خدارا پوف هاکنه، ریشه اش بسوزد.
( ادامه داره...)