بنام خدا. قسمت بیست و یکم. به باهانی مارمضان. اینقد حرف و سوال و ابهام زیاده که اگه بخیم در سی شب ماه رمضان و سی قسمت حرفا و خاطراتا بگوئیم مطمئنا نامبو. الان برسیئیم به قسمت بیست و یکم و تا قسمت سی فقط نُه تا قسمت دیگه باقی بمانده اما خیلی از حرفها و خاطرات و کرامتهای علما بُمانده و هرچی سعی هکنیم خلاصه تر بگوییم بازم صدها ورقه دیگه از اینان کتاب همانه. شوهای بیست و یک ماه رمضان یکی از شوهای که احتمال شب قدر بودنش زیادِ. و مصادف با شب شهادت حضرت علی علی السلام. یادش بخیر اونسالهایی که شوهای ماه رمضان مخصوصا شوهای احیاء، با حضور قدیمیامان معنویت دیگه ای داشت. یکی مثل مرحوم ابوالقاسم ملاغلام، سعی داشت هزار رکعت نماز شب قدر را به جا بیره و حتما خیلیها خصوصا قدیمترها یادشانِ، اون گوشه مسجد ویمستارد و فارغ از قیل و قالها و هایُ هویا نُماز هخواند. گاهی بخاطر ازدحام جمعیت دیگه مسجد جا نبه و سروصدا همبه. خدابیامرز شیخ اکبرا هر از چند گاهی مثل پیام بازرگانی ، هنگت خانما ساکت!چه خبرتانِ. بِلین صدا به صدا برسه. جمله ی معروف شیخ اکبریج حتما یادتانِ. اگه کسی این شوهای قتل( شهادت) هخندی و با خنده و شوخی، حرمت مسجد و مجلسا همشکست، اون جمله معروفشا هنگت. هنگت نخندین هر کی اینان شوها بخِندِ گازیش وَلْ همبو. با همین بیان نغز و شیوای شیخ ، نه تنها خنده ها کمتر نامبه که ویشتریج همبه. مث بنزین رو آتش.خدابیامرز مرحوم شیخ اکبریج عجب حکایتی بِ. خدابیامرزیشان. شیخ علی ناصحی، ملامحمود ناصحی ، کلا همه اونایی که مسئول اجرای برنامه های شب قدر بین، امکان نداشت تذکر ندین. زنهاییج امکان نداشت گوش هاکنن. خیلی از اون جمعیت الان دیگه از دنیا بشین.خدارحمتشان هاکنه. شیخ اکبر حدود پنجاه شصت سال زمستان توئستان در هر شرایطی که ماه رمضان همبه سحرها همیامبه بالا پشت بام خانیشان و با اون صدای قَرّائی که داشت سحرخوانی هکرد. رسانه و رادیو تلویزون که هنو اونقدی نبِ. این خدابیامرز سحرخوانی هکرد و ملت بیدار همبین و رسم اینجوری بِ. بعدیج وقت اذان دوباره همیامبه بالا پشت بان اذانیج هنگت. فاتحه وستاره اموات مخصوصا شیخ یادتان نشو ، اشعاری که هخاند دو سه تا بیتش اینان بِ: یارب مرا به چنگ بلا مبتلا مکن دست مرا زدامن لطفت جدا مکن از حد گذشته اگر عذر و گناه ما چشم از گنه بپوش و نظر بر خطا مکن از خدمت ائمه اثنی عشر به حشر ماراجدا به حق شه کربلا مکن یارب دل مرده مرا احیا کن بر روی گدای نیمه شب در واکن سوگند به قطره قطره خون علی پرونده اعمال مرا امضا کن خدا همیشانا بیامرزیشان. همه ی هدف و حرف و این یادآوریهای اُما اینِ که ، پشتوانه ی فکری این همه سواد دار دلی دروار در قدیم و اینهمه برنامه ها و کارهای حساب شده فرهنگی دلی دروار چیشی بی. اُما پیگیری و بررسی هاکردیم بدیم که پشتوانی این مراسمها و سنتهای مذهبی ارزشمند، حوزه علمیه دروار بی. ایسا که بحث به اینجا بکشی، یک مثال هزنم تا عزیزان اما را در اثبات یا رد نتایجی که برسیئیم یاری هاکنن.ومتوجه تفاوت پشتوانه ها ، هابِن. هیچ ادعاییج نداریم که صدرصد حرفمان درسته. نخیر. اُما هوشستیم مسائلا تحلیل هاکردیم به نتایجی برسیییم انتظار داریم همه عزیزان بیان وسط و تحلیل هاکنن ، تا اگه وظیفه ای گردنمان درِ انجام بدیم و مدیون نبیم. مثلا همینان سحرخوانی. چکا دروار سبک سحرخوانی اینجوری با این اشعار و شیوه بی؟ و چکا خیلی جاهای دیگه ، مثلا یکجا دلی چَلِک ریگ دانکردین و تکان تکان هندابین و چه بسا ملتا زهرتَرِک هکردین تا سحر بیدار هابن. یا بعضی جاها یکی هشی هی هنگته: آهای راست هابین. یا یکجاهایی هشین در خانه ها را هزین. این تفاوتها نشان از متفاوت بودن پشتوانه های فکریِ، که باعث تفاوت فرهنگ همبو. واقعا پشتوانه فرهنگهای بسیار غنیّ دروار در اون عهد که خیلی جاها اصن سواد و فرهنگی نبی، چیشی بی؟! ( ادامه داره...)