بنام خدا. قسمت بیست و ششم. به باهانی مارمضان اسنادی وجود داره که در جنگ تحمیلی ، در بین نیروهایی که این دور و اطراف به منطقه اعزام همبین، روی سختکوشی و هوش وچه های دروار یک حساب دیگه ای وانکردین. حتی وصیتنامه های معروف شهدای کشور که امتیاز بندی هابی در یک مقطع همبی ، وصیتنامه یکی از شهدای دروار جزء وصیتهای منتخبِ. یکسالی یادُمِن بالنسبه جمعیت انسانی ، دروار جزء برترین رتبه دانشجویی در رسانه اعلان هابه. از نظر کیفیت محصولات کشاورزی، از نظر مدارج علمی و حضور در عرصه های علمی ، از لحاظ تولیدات صنعتی و دیگر مهارتها و بسیاری از زمینه های دیگه، همین الانیج دروار وضعیت خوبی داره و مهمِ. بیشترین قابلیت این مردم در زمینه های علمی قابل فعالیت عالی داره. یعنی انسان ظرفیتهای گوناگون و بالایی داره که باید این استعداد و ظرفیت را در راه رسیدن به کمالات و درجات الهی بکار بگیره. بسیاری از کارها ئیه که کارخوبن و بسیاری دیگه کارهای خوبتر و کارهای عالی هم وجود داره ، که انسان باید برای کارهای عالیتر حرکت بکنه. و خدا هم این انتظار را داره که انسان این ظرفیت و استعداد خداددی را در مسیر عالیترین خوبیها صرف هاکنه. سوابق فرهنگی دروار نشان هندی این مردم ، با موضوعات علم و دانش و معرفت، استعدادهاشان همخوانی خاصی داره. حسابشا هاکنین درون دروار علم فقه و اصول و عرفان و جفر و اسطرلاب ، قله های عظیمی داشته. وجود چندین عالم صاحب اجازه فتوا ، حرف ساده ای نیه. داشتن علم نجوم اسلامی همراه با عرفان اسلامی، حتی الانیج با پیشرفتهای علمی و ابزار این علم ، موضوعی افسانه ای بحساب همیا. اونوقت اینجا ، ایت الله ملاغلامحسین سرآمد این علم بی. و بخشهایی از این علم را به مرحوم کربلایی اکبر متقی که آهنگر بی ( بابای مرحوم استا خلیل متقی) آموزش بِدابّی. مرحوم ملاغلامحسین، طبق نقل معتبر، تاریخِ وفات خودش را روی سنگ حکاکی هکنه که تا چندین سال قبل این سنگ روی مزار این آیت الله عارف نصب بِ. وقتی ایام رحلتش نزدیک همبو و نشانه های مرگ پدیدار همبو، پسرش خدابیامرزِ ممد بخاطر عشق و ارادت ویژه و درک ارزش این عالم ربانی، هشو پزشک بیره. ملاغلامسین هنگه نرو وچه جان. خدابیامرزِ ممد ملاغلامسین ، رو حساب اهمیت دادن و مهم بودن جان این عالم جلیل القدر، کوش و کلاه هکنه که بشو، ملاغلامسین هنگیش وچه جان تو که هشی، ولی تابوت تشییع جنازه من و دکتری که تو همیری ، جلو حمام( محدوده میانده) هرسن به هم. خدابیامرز ممد با عجله و سریع بالاخره هشو سمت شهر و دکتر همیره. دقیقا همون نقطه ای که مرحوم ملاغلامحسین خدابیامرز ، بگته به، تابوت و دکتر هرسن به هم. همین مرحوم ملاغلامسین هنگته عهدی بیا که مریضیهای عجیب بیا که بترسین نفس بکشین! عهدی همیا که یک صندوقچه ای درهمیا که آهنگ هزنه و رنگاوارنگ( تلویزیون) روزگاری بیا که اینی که دروار درِ اونیکه کربلا و نجف درِ را هِوینِ و باهش صُبت هکنه و صدا همدیگرا همشنوئن( تماس تصویری) عهدی بیا که یکچیزایی درون آسمان پرواز هکنه و صداش شبیهِ وق وق هکنه( هلکوپتر) روزگاری همیا یکسات داننکشِ ازینجا هشن مشهد( هواپیما) عهدی بیا که چشم مردم میوه بینِ، دلشان نینِ. ( کنایه از سوختن محصولات کشاورزی) و.... این خدابیامرز اینجور پیشگوئیهایی هکرده، ملت اونروز یعنی صدسال پیش، هنگتین، خا، چه حرفا. بعد از فوت ایشانیج بعد از مدتها یک اُنبان( کیسه هایی با دهنه عریض) کتاب و دست نوشته، که بلااستفاده بماندبی و هرکسی هم سر درنامیرده را داریجن درون پشمینی کاه، یک نفر از لو ( تپه های غربی روستا) سمنان همیا، یک خورجین ( یا یکبار قاطر همراه با وسایل دیگه) از کتابا را سیوا هکنه و بار هکنه همبره. بقییشیجا ، همسرش لیلاخانم، داریجِ دلی پشمینه و وامله سرش و همبره لویی روپار پَل هندی دلی اَو روبار و خلاص هابه بشه. (ادامه داره....)