#یک_داستان_یک_پند
✍آقای زینالی شاگرد حاج ابراهیم خلیل حقیری خویی (رحمة الله علیه) نقل میکند، وقتی کسی تخممرغی برای فروختن به مغازه میآورد، حاجی خودش گاهی تخممرغ در دست میگرفت و سپس پول یا اگر فروشنده میخواست معادل قیمتش جنس به او میداد.
🍁روزی زنی میانسال یک تخممرغ آورد و حاجی دستش گرفت، سپس از زن پرسید: پول میخواهی یا جنس؟ زن گفت: به اندازۂ قیمت تخممرغ، بلغور میخواهم. حاجی بیش از قیمت تخممرغ به او بلغور داد. بعد از رفتن آن پیرزن از حاجی پرسیدم: چرا زیادتر به او بلغور دادی؟ گفت: تخممرغ را که در دست گرفتم، دیدم داغ است و تازه مرغ تخم گذاشته است. مشخص بود که زن نیازش زیاد است و اصلاً پولی نداشته که منتظر بوده مرغاش تخم بگذارد تا سریع آن را برای خرید بلغور به مغازه بیاورد.
👇👇👇
@masjedkhatam25