خبر رسید که مرد خدا علم برداشت شبانه بیرقی از باغ صبحدم برداشت خدا به دست علمدار جبهه های دمشق نقاب از رخ آلوده ی ستم برداشت کسی که با نفسش کاخ ظلم را لرزاند و از سیاهی شب تا خدا قدم برداشت پس از زیارت بانوی شام راهی شد جواز پر زدنش را از آن حرم برداشت چه عاشقانه و مستانه پر کشید از خاک به دست عزت خود پرده از عدم برداشت چنانکه ارگ خودش را به پای او انداخت شکست و بغض بزرگ از گلوی بم برداشت هوای دی چقدر تلخ و سرد و سمی بود صفای کشور ما را غبار غم برداشت به دست های علمدار بوسه زد شعله شرار سرخ از آن دست محترم برداشت! جهان برای سرودن ز دست روشن او هزار دفتر گلبرگ هم قسم برداشت برای آنکه بگیریم انتقامش را سپاه قدس علی تیغه ای دو دم برداشت به راز روشن آن خط سرخ پی برده است کسی که از دل آیینه ها قلم برداشت! ###### کسی رسیده گمانم به میهمانی شعر هوای شعر مرا چای تازه دم برداشت محسن کلهر