مورچه ای دانه ای برداشته بود و در بیابان می رفت. از او پرسیدند: کجا می روی؟ گفت: میخواهم این دانه را برای دوستم ببرم که در شهری دیگر زندگی می کند. گفتند: تو اگر هزار سال هم عمر کنی، نمیتوانی این همه راه را پشت سر بگذاری تا به او برسی. مورچه گفت: مهم نیست، همین که من در این مسیر باشم، او خودش می فهمد که دوستش دارم. من خدا را در قلب کسانی دیدم که بی هیچ توقعی مهربانند. 🍀 سلام روز بخیر. 🔸کانال مردمی مسکن ملی قم/مقدادی👇 https://eitaa.com/maskan_melli_qom