اهالی روستای دور افتاده ای، به دلیل بیماری خاص، همیشه بدن شون خارش داشت و خاروندن بدن براشون عادت شده بود.
یه روز یه غریبه که سالم بود و بدنش رک نمی خاروند، وارد روستا شد.
اهالی روستا با تعجب بهش خیره میشن و میگن: "حتما مرضی داری که بدنت نمی خاره"
و اون غریبه رو از روستاشون بیرون کردن.