📚‌≈ «این را بار ها گفته ‏ام و خندیده‏ اید؛ علی بشر نیست، او از ما جداست، با ما یکی نیست. چشمانِ او، پشت دیوارها و درها و درونِ سینه‏ ها را می‏‌بیند. دستانِ او کوه را مثل پیاله‌‏ای سفالین جا به جا می‏‌کند...» 🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 سلام دوست خوبم✋ شما قسمتی از 📕 رمان زیبای تاریخی «کتاب_مخفی » رو مطالعه کردید. در این کتاب با ماهان یک مرد ایرانی همراه می شوید. تا برای شفای چشم های کور فرزندش شهر به شهر در پی طبیب بگردید....🔍 دوستان عزیزی که دنبال رمان های📚 بسیااااار‌ هیجانی و پر چالش هستند؛ معصومانه این کتاب و بهتون معرفی می‌کنه. 📖═════✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ 📕📗📙 https://eitaa.com/joinchat/3969187913C5562147d4c