قلّاده ی پلنگِ خیالم به دست هات هر رشته‌ از قنات سِرِشکم بُوَد عطات شاخه به شاخه، گُل به ثنای تو کاشتم دارم از این تنفّس ِ پیوسته، من، ثبات هر قبضه‌ی سِلاحِ دعا بر ظهور تو... از غفلتْ از تو می‌دهدم دائماً نجات در صورتم دو پنجره دارم به سوی تو کی می‌شود ببینمت ای معنیِ حيات!؟ یا صاحب الزمان! دل مجنون و تشنه ام... یک قطعه، فرش هست که افتاده زیر پات از قُرص ِ نانِ عشق تو یک گندمم بس است هرگز نمی دهم به جهان، گَردی از هوات از حَبّه های قند به کامم عسل تر است... وقتی که هست روی لبم بيتى از ثنات چلّه به چلّه، جرعه به جرعه خوراندی ام... از بحر استغاثه و پیمانه‌ی دعات شش دانگِ جان من ز ازل گشت مِلک تو رخصت بده، تمام ِ خودم را کنم فدات 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar