◼️ 👈🏼👈🏼 مرحوم در کتاب می‌نویسد: ➖ چون حضرت امام حسين عليه‌السّلام قتلگاه جوانان و يارانش را نگريست، براى جنگ با دشمن با نفس نفيس خود عزيمت فرمود و ندا در داد: آيا مدافعى هست كه از حرم رسول اللَّه دفاع كند؟! آيا خداشناسى هست كه در حقّ ما هراس خدا را در پيش گيرد؟! آيا فريادرسى هست كه به اميد رحمت خدا به فرياد ما برسد؟! آيا ياورى هست كه به اميد آنچه در نزد خداست ما را يارى رساند؟! ➖ در اين وقت ناله زنان بلند شد و امام به باب خيمه آمد و فرمود: خواهرم زينب، بچه كوچك‏ مرا بياور تا با وى وداع کنم. امام او را گرفت تا ببوسد، ‏ تيرى انداخت كه آن گلوگاه كودك را سوراخ كرد (بُرید) پس امام به زينب فرمود: او را بگير. ➖ بعد خون صغير را با دو كف دست بگرفت تا پر شدند و آن خون را به سوى آسمان پاشيد و فرمود: «چه آسان است آنچه در محضر خدا بر من وارد مى‌آيد». ➖ حضرت امام باقر (عليه السّلام) مى‏فرمايد: از آن خون قطره‏‌اى به زمين فرود نيامد. 📚 لهوف، سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه، ص۱۴۹ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar 🆔 @mosibatoratebah