سرم بر شانه ات یعنی جهانی غرقِ خوشبختی سکوتی غرقِ غوغا و لبانی غرقِ خوشبختی تماشایی ست باران که زبانش بند می آید به دوشِ جنگلت رنگین کمانی غرقِ خوشبختی الاهه دست از نازش کشید و باز برگشته گرامافون چه میخواند؟ بنانی غرقِ خوشبختی صدایِ نم نمِ باران و نورِ آذرخش و باد به دیدارم میایی در پلانی غرقِ خوشبختی لوکیشن، کلبه ای آن سویِ شالیزارِ گُم در مِه کنارش شُرشُرِ رودِ روانی غرقِ خوشبختی سلام و اشتیاق و شور و لبخندت سرآغازی ست برایِ دم زدن از سالیانی غرقِ خوشبختی به چینا چینِ دامن دامنِ رقصت بچین انگور لبالب کن برایم استکانی غرقِ خوشبختی تصور کن که پلکت را بهم آرام بگذاری بخوانم سر به گوشت از جهانی غرقِ خوشبختی صدایت میزنم تا پاسخم را "جان" بگویی باز که باشد با همین یک واژه "جان"ی غرقِ خوشبختی کلیدر را نوشته عشق، به به! دولتش آباد بگو بنویسد از ما هم رُمانی غرقِ خوشبختی زمین روزی به پایان میرسد اما به نامِ ما خدا می آفریند کهکشانی غرقِ خوشبختی نوشتم این غزل را بر لبت دریایِ عشقِ من! که با هر بوسه ات، آن را بخوانی غرقِ خوشبختی @matnashghane