📚 فقه و فلسفه : تضاد یا تضایف ؟ (۲) ✍نوشتاری از استاد موالی زاده 📙 قسمت دوم 💠 در قسمت گذشته گفته شد ، سه دیدگاه در خصوص نسبت میان فقه و فلسفه (حکمت) وجود دارد : ا - دیدگاه تباین ب - دیدگاه تداخل ج - دیدگاه امتداد حکمت حال ، در این قسمت به شرح دیدگاه اول می پردازیم . 🔰 دیدگاه نخست (دیدگاه تباین)   🔹بر اساس این دیدگاه ، حوزه فلسفه و حکمت با حوزه فقه و احکام شرعی ، تباین تام دارند . دیدگاه تباین را می توان به دو گونه تقریر و شرح داد : 💠 تقریر اول : تباین بر پایه ملکات نفسانی 🔸همواره در نگاه بسیاری از دانشمندان از زمان های گذشته ، میان علم فقه و علم فلسفه ، تقابلی شبه تضاد حاکم است . تقابلی که ناشی از رویارویی عقل با نقل و یا تعبد با تعقل می باشد . 🔹تعبد به معنای روحیه اطاعت پذیری بی چون و چرا ، و تعقل به معنای روحیه پذیرش با برهان ، دو ملکه از ملکات نفسانی انسان می باشند که در تضاد با همدیگرند . لذا در نگاه این گروه از علما ، با توجه به شکل گیری فقه بر پایه تعبد محض، و پدیداری فلسفه بر تعقل محض ، فقه و فلسفه مثار آن کثرتی خواهند بود که همچون جنس الاجناس ها ، تباین به تمام ذات خواهند داشت بلکه بالاتر از آن ، سبب آسیب دیگری خواهند شد . روحیه لمّی و علت جوی فیلسوف اگر چه برای نیل به یقین برهانی ، قابل ستایش است اما در فقه ، خط قرمز فقیه می باشد . تعبد در فقه به معنای حرمت تلاش برای فهم مناطات احکام است در حالی که ابزار کار فیلسوف ، برهان لم است که از علت به معلول می رسد . 🔹این نگرش در میان هر دو گروه از فلاسفه و فقهاء ، طرفدارانی فراوان در طول تاریخ اسلام دارد ، و همانگونه که فلاسفه از پژوهش فقهی دوری می کنند ، فقهاء هم ، از گرایش به فلسفه و قواعد آن نهی کرده اند. این نگرش ناشی از عداوت فقها با فلسفه یا فلاسفه با فقه نیست بلکه ریشه در باور ایشان به ناسازگاری دو ملکه تعقل محض و تعبد محض در انسان دارد که در هر یک از دانش فقه و فلسفه نمود یافته است .     🔸با توجه به این دیدگاه ، نمی توان فیلسوف بود و هم زمان به کار فقهی پرداخت ، و یا فقیه بود و هم زمان از گرایش فلسفی بهره داشت . فیلسوف با عقل و برهان ، سر و کار دارد که پای آن در فقه و استنباط احکام شرعی ، چوبین بُود ، و فقیه هم پیرو تعبد بی چون و چرا در احکام و تسامحات عرفی در موضوعات است که امری بیگانه با فضای فلسفه و سبب لنگ شدن پای فیلسوف خواهد شد . در نتیجه ، فقیه توانمند کسی است که بویی از فلسفه نشنیده باشد ، و فیلسوف نمونه هم باید خود را از انس با مقوله تعبد و تسامحات عرفی برهاند. 🔹به یاد دارم در چند سال پیش از این در یکی از نشست های تربیتی ، یکی از اساتید حاضر در جلسه ، اصرار داشت که باید عموم جوانان را از مباحث فلسفی دور نگه داشت تا روحیه تعبد آن ها به احکام شرعی تضعیف نگردد و در امر تقلید از مجتهد دچار سستی نشوند . 🔸برخی از فقهاء با استناد به آیه شریفه «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ » (۲) بر این باورند که احکام شرعی و فقهی با زبان عرفی و همه فهم ابلاغ شده است که فیلسوف از فهم آن زبان ناتوان است و فلسفه سبب اعوجاج و کج فهمی در برداشت از متون دینی و شرعی می گردد . (۳) 🔸بر این اساس، مصالحه ای نانوشته میان فقها و فلاسفه از گذشته دور تا عصر حاضر شکل گرفته که بر پایه آن هر کس در حوزه علمی و پژوهشی خود بدون تعرض به دیگری پیش رود و پژوهش کند .   🔹بنابراین در طول تاریخ علمی جهان تشیع ، شاهد دو گرایش و دو جریان علمی در میان دانشمندان اسلامی هستیم . یکی جریان علمی حکمت که دانش مادر آن فلسفه است ، و دیگری جریان علمی منقول که سردسته آن علم فقه می باشد . دانشمندانی همانند شیخ طوسی و شیخ مفید و سید مرتضی متخصص علوم فقه ، اصول ، تفسیر و کلام بوده اند ، و در برابر آنها ، فرهیختگانی همچون فارابی و بوعلی سینا و سهروردی که در حکمت نظری و عملی غرق بوده اند و علاوه بر فلسفه ، علوم ریاضی و طبیعی و اخلاق در زمینه های فردی و تدبیر منزل و سیاست مدن را هم فرا می گرفتند . 🔹البته اگر چه بزرگانی در طول تاریخ علمی جهان تشیع همچون علامه حلی و محقق و فاضل نراقی در هر دو فضای علمی تحقیق و پژوهش داشته اند ولی بر تباین فقه و فلسفه و عدم تاثیرگذاری بر هم اصرار داشته اند ، و خود هم تلاش می کردند مرز هر یک را نگه دارند . ♦️ان شااله ، ادامه بحث و شرح تقریر دوم دیدگاه تباین در بخش های آینده خواهد آمد ... پانویس : (۱) تضاد و تضایف در عنوان به معنای اعتباری آن است (۲) سوره ابراهیم ، ۴ (۳) مدارک العروه، اشتهاردی ، ج ۱ ، ص ۱۲۵ @mavalizadeh_ir