📣 فکاهی های جبهه
🎉طنز عید تا عید🎉
ایام مجروحیت ابراهیم بود. جعفر جنگروی از دوســتان ما هم آنجا بود.
بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور ميرفت و دوستانش👥 را صدا ميكرد. يكي يكي آنها را مي آورد و ميگفت : ابرام جون، ايشون خيلي دوست داشتند شما را ببينند و... ابراهيم كه خيلي غذا خورده بود و به خاطر مجروحيت، پايش درد ميكرد مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسي كند.
جعفر هم پشت سرشان آرام و بيصدا ميخنديد😁
وقتي ابراهيم مينشست، جعفر ميرفت و نفر بعدي را مي آورد! چندين بار اين كار را تكرار كرد. ابراهيم كه خيلي اذيت شده بود با آرامش خاصي گفت: جعفر جون، نوبت ما هم ميرسه!😏
ادامه دارد......
«شهید ابراهیم هادی»
🔸
#محفل_خانوادگی
🏴
#روضه_خانگی
🚩
#هیئت_مظلوم_سامرا
✅تلگرام، سروش و ایتا (
@mazloomsamera)
✅واتساپ (
https://chat.whatsapp.com/FPzrH1k7NeP4IiPH0rw7E3)