✅ بسم الله الرحمن الرحیم ✅ آقای ملاحسینی! هرجا هستی، سرت سلامت!! در حاشیه نگارش کتاب خاطرات حُر اردکان؛ شهید سرافراز اسلام حسن خزر، شاید این خاطره چین و چروک صورتتان را باز کند و لبخندی بیافریند.! در نگاه اول بچه به نظر می رسید؛ نه ریشی! نه سبیلی.!! عشق دفاع از وطن، او را تا پادگان ابوذر برده بود. از اینجا به بعد را از زبان جناب آقای میرمحمد رضا اقبال بشنوید که فرمانده وقت بوده است؛ بارها امتحانش کرده بودم. نه بخاطر فرار از درس و مشق آمده بود و نه از روی احساسات.!! این را از جواب هایش فهمیدم. جوری حرف می زد که انگار چند تا دیپلم داشت آنهم دیپلم قدیم.!!! وارد پادگان شد. موقع عملیات، اجازه ندادم جلو برود. اگر اسیر می شد بیچاره می شدیم. اگر فیلم «آن بیست و سه نفر» را دیده باشید منظورم را متوجه خواهید شد. به هر ترتیب از او اصرار و از ما انکار! می گفت چرا اجازه نمی دهید؟ گفتم؛ «آخه هنوز زوده! ریش و سبیل نداری.!!» گفت: «مگه به ریشِ؟ اگه به ریشِ بز هم ریش داره! می تونه بره جلو بجنگه؟! حاجی به عقل و درایته! بذار برم جلو به اینا بگم سرباز خمینی کیه و چیکار می کنه؟!» بالاخره با این زبانش ما را راضی کرد. رفت عملیات. اتفاقاً در همان عملیات هم اسیر شد. آقای ملاحسینی عزیز نمی دانم این یادداشت را می بینی یا نه؟ ولی هر جا هستی موفق و پیروز باشی، سرت سلامت.! باشد که اندیشه این جوان جنگ دیده در کالبد همه ما دمیده شود و در رکاب سید علی، مردود نشویم. ✍ علی شاکر / جواد حاجی اکبری 🗓 پائیز ۹۹ش ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc