✅بسم الله الرحمن الرحیم
✅یادش بخیر!!
قدر ندانستیم رفت! نزدیک رفتن که می شد سراغم را می گرفت. همسفر خوبی برای هم بودیم. در مسیر، چشمانم صحنه هایی را می دید که فقط دیدنی بود! قدم هایی که از آن، گَرد آرامش و بعضا غریب، بر سر و رویم می نشست! حرکت ها، نگاه ها و دلها همه به یک نقطه گره خورده بود. «نقطه ای که
#کربلا نام داشت». بهشت از آن قطعه، بهشت شده بود! بگذارید سریع به مقصد نرسیم!!
به همراه بوی نذری، بوی صفا و خلوصِ نیت، مشام جان را نوازش می کرد. کودکی که با پول تو جیبی اش، گیم نت نرفته، بلکه دستمال کاغذی خریداری کرده بود. با نگاهی از سر شوق، دو بسته، یکی در دست راست و دیگری در دست چپ بالاتر از سرش گرفته، به زائرین تعارف می کرد. دیدن آن، خیلی شیرین بود. تربیت کودک در این مسیر، بصورت عملی بود. نگفته بودند اینکار را بکن و آن کار را نه!! بلکه با دیدنش، یاد گرفته بود. چه جالب است تربیت اینگونه.
دوستم که مرا به کول می کشید؛ بر روی من نوشته بود؛ «تک تک قدم هایم را نذر ظهورت می کنم» حسی عجیب داشتم، خصوصا زمانی که نگاه ها با دیدن من، بارانی و هوایی می شد!! ظهوری که با آمدنش، زمین نعمت هایش را رو می کند.
بیشترین لذت را زمانی می بردم که، گَرد کف پای زائرین، لباس سیاهم را خاکی می کرد. بوی حسین میداد. همان حسینی که روی همین خاک ها...
اما؛ امسال، سراغی از من نگرفت! در ابتدا فکر کردم یکی جدیدش را تهیه کرده است؛ ولی وقتی خبر به گوشم رسیدم، وا رفتم!! خبری که؛ اربعین حسینی امسال، پیاده روی نمی رویم!!! من کوله پشتی زائر حسینی ام که در خلوت دل، مرور خاطرات می کنم.
یادش بخیر!!
اربعین امسال خبری از زائر ایرانی نیست...
✍علی شاکر اردکانی
🗓پاییز ۹۹
✏️
@medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc