✅ یا هادی ✅ رزمنده و سنگر، فرمانده و هیئت!! نام: اکبر شهرت: نوریان شغل: معلم ت.ت: فروردین ۱۳۴۴ش در شهرستان دماوند تهران همیشه مجذوبش بودم. مثل مدیرها حرف می زند و البته یک مدیر موفق نیز هست؛ دلسوز و مهربان! به بهانه هفته دفاع مقدس، جنگ نرم و خشم شب دشمن در عرصه های تربیتی با او تماس گرفتم. در دهه پنجاه تصمیم گرفت بنابر حرف امام (ره) راهی جبهه شود. به گزارش آنچه از عکس هایش فهمیده می شود؛ جوان تند و تیزی به نظر می رسیده و البته شاد و با نشاط. بعد از جنگ معلم می شود. از کلاس اول شروع می کند. روستای پشتکوه تفت، اولین سنگر تعلیم و تربیت حاج اکبر می شود. فقط 4 سال معلمی کرده است. بیست و شش بهار از زندگی خود را پشت میز مدیریتی گذرانده است. البته خیلی کم پشت میز می نشیند، یادم می آید زمانی که هنوز نمی دانستم مداد چیست و نویسندگی چگونه است؛ یعنی وقتی که در دبیرستان شهید انصاری مدیر ما بود، معمولاً بین بچه ها بود. آن موقع هم مثل این موقع رفیق بودیم و صمیمی! همیشه اول مهر، همان شعر معروف کلاغ و پنیر را می خواند و سفارش می کرد جوانی را از دهان نیندازید که گرگ های بسیار در کمین نشسته اند! استاد نوریان که اینک صاحب 4 فرزند است، لیسانس ادبیات دارد، البته از آن لیسانس هایی که به اندازه دکتری می ارزد! رزمنده عملیات های رمضان، محرم، والفجر مقدماتی، خیبر، قدس پنج، والفجر هشت و ... امروز فقط رزمنده یک عملیات شده است؛ فرمانده هیئت رزمندگان! دیروز و امروز حاج اکبر خیلی تفاوت کرده است؛ تا دیروز دستش روی ماشه اسلحه بود و امروز پایش در رکاب رسانه! باید با نوجوان ها عکس بگیرد و در فجازی فعالیت کند تا دشمن به ذهن بچه های ما رخنه نکند. در جنگ تحمیلی به دنبال لبخند امام بوده و اینک نیز به دنبال همان لبخند، البته از لبان سید علی! در این دیدار خشک و خالی مجازی نه احساساتی رد و بدل شد و نه لبخندی اما ندیده می دانم فرستادن عکس ها و بعضی نوشته هایش، چشمانش را مرطوب کرده است. در جواب سوال کلیشه ای اصول گرا یا اصلاح طلب بودن، برایم نوشت؛ «به گفته حضرت آقا انقلابی ام گرچه هیچوقت اصلاح طلب نبوده ام.» به سفارش مرحوم فیض؛ این سردار گمنام اما خوشنام! آقای نوریان، مسؤول هیئت رزمندگان می شود تا بار دیگر در عرصه فرهنگ و هنر، وارد و با کوله باری از تجربه، فرمانده جوان های دهه هشتاد و نودی شود. یک سوال خصوصی هم پرسیدم؛ آیا عصبانی می شوید؟ اگر بله چکار می کنید؟! در جواب نوشتند؛ «به ندرت عصبانی می شوم اما اگر عصبانی بشوم، به گلزار شهدا می روم و از همرزمانم مدد می گیرم. مشکلاتم را هم با این ستاره ها حل می کنم.» رفیق فابریکش در زمان جنگ، سیدعلی سیدی بوده است که اینک در فراقش می سوزد و می سازد. بنابر گفته استاد نوریان، در آخرین لحظه که از هم جدا می شوند، شهید سید علی سیدی می گوید: «وعده ما کنار قبر شش گوشه آقا امام حسین (ع)» نخوانده پیداست که پیام و سفارش این معلم دلسوز چیست؛ فقط همین را بنویسم که در دو خط پایانی سفارش ایشان، سه بار کلمه ولایت آمده است؛ در خط ولایت، پشتیبان ولایت و در مسیر ولایت باشیم. در پایان، برای این نوکر سیدالشهداء آرزوی عاقبت به خیری و طول عمر را داریم؛ باشد که جان و تنش در راه اعتلای فرهنگ اسلام در جنب و جوش باشد. ✍ جواد حاجی اکبری 🗓 پائیز 98 ✏️ @medademan