مداد من
✅ یا هادی، یا شافی!! ✅ تشیع؛ صدای حیات و نشاط!! (1) نام:حسن شهرت: ... ت.ت:۱۳۶۹ش در راستای جوان سا
✅ یا هادی، یا شافی!! ✅ تشیع؛ صدای حیات و نشاط!! (2) .... بعد از کلی صحبت، رفتم سراغ آنچه مرا به آنجا کشانده بود.! از اینجا شروع کرد: ۴ماه پیش در پی حادثه ای با شهدای گمنام ترک آباد اشنا شدم. خواهر یکی از شهدا که بنا به دلایل امنیتی نامش را نخواهم نوشت حسن و خانواده اش را به جوار شهدای گمنام می برد. چند روز پس از این زیارت، یک شب، در خواب، خود را جلوی درب ورودی شهدای ترک آباد دیدم. جوان نورانی و دلربایی دم در ایستاده بود و تا من را دید، خوش آمد گویی گرمی کرد. از من که محو جمالش بودم، پرسید؛ «آیا مرا می شناسی؟» گفتم: نه. گفت: «من محمد رضا هستم و خانه ام آن قبر آخری هست.» تا به قبر آخری نگاه کردم و نگاهم را برگرداندم او را ندیدم.!! با مزه خوش زیارت، از خواب برخواستم. من بودم و یک احساس رویایی از یک زیارت نورانی! وقتی دید بنده طلبه هستم، راز این خواب را پرسید. در جواب، روایت تشخیص شهید دهقانی پارک شهر و چند جای دیگر را برایش گفتم. وقتی این ها را شنید تا لحظه خداحافظی، گریان بود. البته معلوم بود که ضجه هایش را برای بعد از خداحافظی نگهداشته است. البته من هم اشک های مدادم را برای اولین بار دیدم.! این نوید را به او دادم که شاید این هدیه شیعه شدنت باشد. پرده برداری از یک راز بزرگ! هم شیعه شدنت، هم دلتنگی مادر شهید و هم هدیه به شیعه ها! راز گمنامی یک شهید را فاش می کند.! آرام شد و گفت سبحان الله!! از وقتی شیعه شده بود وضعش بهتر شده بود هم روحی و هم اقتصادی. از تعطیلی مسجد شیعیان افغان آباد هم پرده برداشت و گفت مدتی هست که تعطیل شده است. از این دیدار بوی خوشی به مشامم می رسد. بوی کمک های مردمی، بوی همدردی با یک انسان نیم متری که دلش کیلومترها عمق داشت.!! بوی اینکه هر لحظه تلفنم زنگ بخورد و آدرس او را بپرسند.!! هیچ ردپایی از ناشکری در او ندیدم و همه چیز را به آن دنیا حواله می داد.! در روزگاری که خیلی ها سر سفره هایشان چند رقم غذا به چشم می خورد و حتی پیتزای هر شبشان ترک نمی شود! در روزگاری که برخی از فرط انباشته شدن پول هایشان دنبال رژیم های کذایی غذایی می روند، در روزگاری که از فرط انفجار عقده و کمبود، میلیون ها تومان خرج آرایش های غلیظ زنان می شود، حسن آقا می خورد تا نمیرد! مهم نیست چه می خورد! فقط می خورد که نمیرد.! ✍ جواد حاجی اکبری 🗓زمستان 98 ✏️ @medademan