بر سر دوراهی
بعد از کلی سینهخیز و دویدن کیک و شربت میچسبید. من و بچه های پایگاه کنار فلاکس شربت نشسته بودیم 🍹و مشغول غارت تغذیه بودیم 😁معین کنار من بود.
_ اینقدر ناز نکن برو ببین حوزه را و کلک قضیه را بکن .
صدایم را صاف کردم.
_بر فرض من بروم احسان که طلبه هست و بهتر میداند که شرط بستن حرام است و زیر بار این خرج نمی رود و بهونه هم که دارد .
شیخ حسین برای خوردن شربت آمد سمت فلاکس.
_بگذار دکتر جان، از شیخ بپرسیم موضوع را او شیخ هست و بیشتر سر در میآورد .
با سرم حرفش را تایید کردم 👌
_به به آقا معین و آقا محمد مزاحم که نیستم ؟
_اختیار دارید حاج اقا باعث افتخار هست در کنار شما بودن . 🙏
اتفاقا ذکر خیرتان بود . شیخ سؤالی دارم بپرسم اگر اشکالی ندارد .
شیخ که مشغول شربت ریختن بود🥤گفت _بفرمایید در خدمتم ❤️
از چهره ی معین پیدا بود که می خواهد بحث پایگاه را با زیرکی بگوید.
_حاج اقا کسی در پایگاه گفته است که اگر محمد مهدی بیاید یک ساعت حوزه را ببیند کل بچه ها را پیتزا می دهد .🍕
حالا سوالم این است شرط مگر حرام نیست پس عملا کلاه سرمان می رود و پیتزا را بالا میکشد. ای نامرد . 😒
به آرامی مقداری از شربتش را خورد🥤
_ اگر طرفین شرط راضی باشند اشکالی ندارد و حرام نیست به شرط اینکه آن شخص را مجبور نکنید 🙃 و پیتزا را به زور از او نگیرید 😅
_نه حاج آقا او که با دادن پیتزا موافق است ✌️
مشکل ما محمد مهدی هست که از خر شیطان پیاده بشو نیست .
خنده ای کردم گفتم معین خوب همه چیز را لو دادی 😂
_خجالت بکش محمد ،
حاج اقا محرم ما هستند حتی از دکتر هم محرم تر هستند
شیخ خنده ایی کرد و گفت چه شرط خوش مزه ایی هست من را هم فراموش نکنید 😂
_حاج اقا محمد را شما رام کن من همیشه به یادتان هستم 🤦♂😁
اگر حرف های معین را قطع نمیکردم آبرو من و پایگاه و همه را برده بود
وسط چرت و پرت گویی های معین گفتم که:
_حاج اقا بعد از کلاس آخر کارتان دارم یک صحبت کوتاهی با شما دارم .
_با کمال میل عزیزم در ضمن معین، زیاد محمد ما را اذیت نکن برویم سر کلاس که مجبور نشویم بخاطر دور رفتن کلاغ پر برویم 🦅
ادامه دارد ....
#بر_سر_دوراهی
#رمان_کوتاه
#قسمت_هفتم
✍محمدمهدی پیری اردکانی
✏️
@medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc